خیلی وقت بود که دیگر کسی منتظرش نبود؛ داستان کوتاه
مسافر باز به ساعتش نگاه کرد. کمک راننده خم شد و یک نوار کاست از داشبورد درآورد و فوت کرد و توی ضبط گ...
او یکی از اعضاء فعال اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان شبهقاره هند بود، ازنظر اخلاقی بسیار محجوب، متواضع و دارای سلامت نفس بود و این صفات پسندیدهاش مورد تأیید همه دانشجویان ایرانی و حتی غیر ایرانی دانشگاه که او را از نزدیک میشناختند بود.
مسافر باز به ساعتش نگاه کرد. کمک راننده خم شد و یک نوار کاست از داشبورد درآورد و فوت کرد و توی ضبط گ...
زمانی که پیپ اکسیژن را به دهن مادر گذاشتند، به حسرتِ آغوش کشیدن بچهها چشمانش را با ناامیدی میبندد؛...
یک قشقرق درستوحسابی به راه افتاده بود. بیژن هم دستگاه کنترل گیم به دست از اتاقش آمده بود بیرون و با...
آفتاب یکوری یله داده بود روی کتاش. جز او کسی توی اتاق نبود. حتماً رفته بودند جلسه توجیهی برای پیدا...
من دیروز کیفم رو گم کردم چون غیر از چک مدارک دیگری هم داشتم به پلیس اطلاع دادم. در این موقع ...
گریه کودک قطع نمیشد و عابران بیاعتنا از کنارش میگذشتند. شهرام که صدای گریه بچه را میشنید. یکلحظ...
احساس گناه شدیدی به او دست داد. احساسی که تا آن روز تجربه نکرده بود چون همیشه بابت هر موردی خود را ط...
نمیتوانستم بگویم نه! تا چه برسد به اینکه حرف دلم را بزنم و بگویم درستوحسابی خوشقلب که نیست هیچ، پ...
خاطرتان هست پدر! نامهای را که نوشته بودم، داده بودید به امیرحسین بخواند، وقتی رسیده بود به نیمههای...