داستان کوتاه؛ دیدار
در سکوتی عمیق که حتی صدای نفسهای همدیگر را هم نمیتوانیم بشنویم بس که آرام نفس میکشیم مبادا مزاحم ...
نیلوفر احمدی، داستان نویس ساکن تورنتو کتاب داستانی را منتشر کرده و هم با کمک رسانه محبوب و اثرگذار پادکست، از استان رازآلودش هرمزگان برای ما میگوید.
در سکوتی عمیق که حتی صدای نفسهای همدیگر را هم نمیتوانیم بشنویم بس که آرام نفس میکشیم مبادا مزاحم ...
درواقع زن با تمام مظلومیتی که نشان میداد میخواست من بفهمم که او زن اول کمال است. در این موقع کمال ...
حالا نور صبحگاهی بیشتر شده و فضا را روشن کرده بود. مرد، سرتاپای رها را نگاه کرد؛ انگشتهای رنگی پاها...
من متعجب از این همه دو گانگی که چطور میشود چشمها را روی پیشرفتهائی که شده و زندگیها را راحتترک...
میگفت هیچگاه سرزمین مادریاش را ندیده است، در ایران متولد شده است. و در سالهای نوجوانی به همراه پ...
سرما همه را بیتاب کرده بود گاهی چند دقیقه میرفتند و دوباره برمیگشتند. تا این که نزدیک صب...
بعد از پایان خرید، بزرگ به مادر پیشنهاد میدهد که برای نهار به قهوهخانه عمو هوشنگ در نیاوران بروند ...
احساس کردم برای برآوردن آرزوی مادرش به این سرعت تصمیم به ازدواج گرفته. و من هم که از تیپ و ظاهر او خ...
مهماندار افتاده است. اسباببازیها همهجا پخش شده است. مامان محکم مرا توی بغل میگیرد. از کنار پنجره...