آریانا، داستان کوتاه: مکش ما را تو همسایه
ای میدان و طی میدان، خارهای مغیلان، راههای رهروان و گرمای دشت و بیابان؛ فاطمه خودش را به سرحد جنجال...
زنانی که طلسم تعصبات سنتی منطقه را شکستانده بودند و برای اولین بار به هوتل آمده بودند، تصور غیر از کسانی داشتند که قبلاً این کار را کرده بودند و آزادانه به مجالس عروسی اشتراک مینمودند، رقص و پایکوبی میکردند و ترسشان بهاصطلاح عوام پریده بود.
ای میدان و طی میدان، خارهای مغیلان، راههای رهروان و گرمای دشت و بیابان؛ فاطمه خودش را به سرحد جنجال...
خیلی از دیدنت خوشحال شدم، راست گفتهاند: «کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد» من بروم برایت چا...
این داستان کوتاه نوشته جمیله سادات هاشمی، نویسنده افغان و ساکن مونترال کانادا است. این داستان بر اسا...
نظریات شما عزیزان قابل قدر و در خور تمجید است. ولی سد محکمی که طالبان پیش پای شما خواهد انداخت؛ عقای...
هر مهاجر یک داستان دارد و به عبارتی دیگر داستان زندگی بسیاری از مهاجران میتواند داستان فیلم سینمای...
اوه، خدا خیر کند، تو و اعلان عجز ...؟ بلی... از قدیم میگفتند؛ که یک زن عاقل زودتر از یک دشمن قوی شو...
منیژه باختری، دختر واصف باختری، در یک یادداشت کوتاه در صفحه فیسبوک مرگ پدرش را تأیید کرد و نوشت که ...
احمدظاهر اسطورهای حنجره طلایی؛ هنرمندی که بر صفحه روزگار ما تولد دارد نه مرگ و تا هنوز هیچ هنرمندی ...