«قربان شوم خدا را یک بام دو هوا را» باوجود همه تلاشهای که ذهن کاوشگر من داشت؛ از فهم سیاست بغرنج طالبانی چیزی نصیبم نشد. بههر کنج و کناری سرزدم، حقایقی که عدالت دولت اسلامی را نشان دهد ندیدم. تا به رمز اینکه یک بام و دو هوای سیاست طالبانی را دریابم. راستش هیچ کس نمیدانست که اینها از ملت مظلوم افغانستان چه میخواهند. آرامی و امنیت نسبی که درچشم ظاهر دیده میشود، این را میرساند که عدم امینت زادهای دست بر دهای زمان گذشته خودشان و از ابتکارات طالبان بود که همین اکنون با ترس و ارعاب به کنترل درآورده شده است. طورمثال گدایان را جمع کردهاند که خود از فقر آنها استفاده کرده و مینها چسپکی را توسط ایشان در موترها میچسپاندند. راه دزدیهای علنی را بستهاند که ترس و وحشت بر دل فرد فرد انداختهاند و اما..
وقتی فکرم به جایی نمیرسید به یاد نشستی میافتادم که سه سال قبل از تسلط طالبان در کشور که تازه شُکشُکهی آمدنشان بود، درنشست مختصر پوهنتون شخصی ی اشتراک نموده بودم.
در آن مجلس قرار بود، شیوهای برخورد طالبان را پیشاپیش به سنجش بگیرند و راه حلهای را پیشبین باشند. گرداننده آن نشست جوانی بود فکور، موشکاف و بافهم. او از همه اشتراککنندهگان مجلس خاصتاً از دختران جوان محصل می پرسید: « شما درمورد برخورد با ذهنیت دکماتیک طالبان چه راه حلهای پیشنهادی دارید و چطور میتوانید ازحقوق خویش دفاع نمایید؟»
خوب یادم است دختران جوان با یک ادبیات خوب و روشن طرحهای پیشنهادی جالبی را ارائه دادند، خوشم آمد و شهامتشان را تقدیرکردم و یقین حاصل نمودم که زنان نه تنها عاجزه نیستند که با درایت کامل و ارایهای منطق درست الفاظ، زحماتشان رابه رخ همه میکشند و توان بالای شان رامحک میزنند. جوان ما توانمندی زن بودنشان را در ترازو عمل گذاشته بودند که آنچه مردان انجام داده میتوانند. خلاصه دختران نظریات نیکی دادند که در خورستایش بود که دلم نمیآمد به ذوقشان لطمه وارد نمایم. ولی ناگزیر بودم نظریات خودم را جزء مجلس بودم، ابراز نمایم تا به آنها تفهیم شود که به قول عوام مشت و دروش برابر نیستند. یعنی اینکه آنچه میگویند، صبغهای عملی نخواهد داشت. زیرا شناختی که من ازطالبان و ذهنیت تاریکشان داشتم، غیراز آن بود که از توان احساسات نازک و خیالپردازانهای دختران جوان ما بر بیایید. روش و برخورد وحشتزای طالبان با احساسات عاطفی و خوشباورانه دختران حاضر درمجلس، نه تنها بهم خوانی نداشت بلکه در منطق طالبان همچو چیزی جور نمیآمد و وجود نداشت. و اما دختران جوان سوار بر اسب تیزپای خواستهایشان تصویر غیر از تصور من داشتند آنها همه چیز را عاطفی فکر میکردند. گرم و احساساتی، خوشبینانه و متکی به دانش و نیروی جوانیشان آینده را پی ریزی میکردند. ناگزیر با کسب اجازهی مدیر برنامه گفتم:
نظریات شما عزیزان قابل قدر و در خور تمجید است. ولی سد محکمی که طالبان پیش پای شما خواهد انداخت؛ عقاید و برداشتشان از دین و مذهب طور دیگریست. آنها خیال حور بهشتی و غلمان خوب صورت را ملاک عمل خویش قرار میدهند و دین را به تاریکترین زوایای عملی میکشانند که از توان هیچ کسی بر نخواهد آمد که با بیمنطقی آنها مقابله نموده، استدلال نمایند و یا حرف حق بگویند. آنها با تمسک به آیههای قرآن کریم و برداشت تاریکی که از آیات متبرکهای قرآن دارند، محاکم صحرایی دایر میکنند، حرف خودشان را به بالای همه به زور تحمیل و به کرسی مینشانند.
دختری گفت: ما با دلیل و برهان نظر خود را ثابت میکنیم. گفتم: برای آنها منطق چه که حق نطق بیان بیارزش میباشد. گویند؛ تجربه مادر علوم است. ما از دور اول آنها تجارب کافی داریم. به نظر من هر نوع تصمیمتان همانند نوشتن در یخ و گذاشتن درآفتاب خواهد بود. دختری گفت:
خانم! طالبان نمیتوانند قشر بزرگی از زنان را نادیده گرفته و کتلهای به آن بزرگی را بدون دلیل مقنع از حقوق شان محروم کنند.
مسوول برنامه سر جنبانده گفت:
خانم راست میگوید. ولی .. دختران گفتند: هرگاه به راستی چنین برخوردی داشته باشند، ما علیهشان قیام میکنیم! گفتم:
دخترجان! آنها به اجازهای کس نمیآیند که به اجازهای من و تو از اهداف خود منصرف شوند. این حق به زور برچه و شلاق از ما میگیرند و جهانیان هم سیلبین میشوند.
قسمیکه همه شاهد هستیم، همانطور هم شد و همین اکنون ما به چشم و سر میبینم که طالبان با ایجاد ترس و ارعاب بیباکانه توسن ظلم و ستمشان را میتازند و صدای مردم را نمیشنوند.
و اما حرف یک بام و دو هوا درکجا احساس میشود؟ طالبان بدون هیچ دلیلی در مکاتب، دانشگاهها و مراجع تعلیمی و تحصیلی را بسته کردهاند و دروازهی بازار، ایله گشتی و مفاسد اخلاقی را باز باز ماندهاند که یک دین چند روایت.
هرگاه اختلاط زن و مرد، رفتن زنان به تفریگاهها و رفتن دختران و زنان به کار و تحصیل روا نیست؛ پس بازارها چرا بیلگام باز بوده و مخلوط شدن زن و مرد روا میباشد؟ فروشنده بفروشد، خریدار بخرد و مفاد بر جیب دولت بریزد؟ این است یک بام و دو هوای که من به چشم و سر دیدم و حقایق عینی است.
بناءً ثابت گردیده که نفع پولی ازهرنوع امر ونهی دینی ومذهبی مقدم تراست وروا ونا روا را با هم قاطع کرده اند. این است اسلام طالبانی وبرداشت من از یک بام ودو هوا. طالب برای بقای خودش تمام شهر کابل را بینظم ساخته ،اجازه ای دکان ومغازه ای که بالای هردکان نمبرزده شده وعصرانه ازهرکدام شان تکس گرفته می شود. زنان ودختران از بیکاری وبی مضمونی، تمام روز دربازار ها چکر می زنند. کیسه بری، دزدی وگشت وگذارمفت مفت وبیخار. درحالی که از روی تفنن قیوداتی وضع کرده اند. بازار با همه بیرو بار و شلوغیاش با آنکه در و پیکر قانونی ندارد، در خدمت زنان و مردان میباشد. یعنی چه؟
سراغ همان دختران جسور را گرفتم. یکی دوتایشان را پیدا کردم که در دستهایشان تاپهای زندان طالبان بود و هر یکشان با ناامیدی و انجماد به کنج خانههایشان اشک میریختند. مطمینم که همه پلانها طرحریزی شده و قصدی میباشد. تا فهم و دانش را از ما بگیرند و فسق و فجور را در جامعه رایج بسازند. این کدام نوع سیاست است من که نمیدانم.
ارسال نظرات