داستان کوتاه 244 خبر

داستان کوتاه؛ چرا ازدواج کردم

درواقع زن با تمام مظلومیتی که نشان می‌داد می‌خواست من بفهمم که او زن اول کمال است. در این موقع کمال از جیب خود یک دسته اسکناس بیرون آورد و به او داد، دستش را گرفت و درحالی‌که بچه‌ها گریه و شیون می‌کردند از خانه اخراجش کرد.