داستان کوتاه 258 خبر

درخت مینو، داستان کوتاه از یاسمن حسنی

همیشه یک رژ لب همراهش داشت. حالا نیست. دستم را دراز می‌کنم از کشوی بالای تختش ماتیک قرمزی برمی‌دارم و روی لب‌هایش می‌کشم. رژ لب را می‌گذارم توی جیبش. چشم‌هایم را می‌بندم. صدای خش‌خش می‌آید. صدای حرکت آرام چیزی.