«دانشمندان اکنون همهی مواد لازم برای ایجاد زندگی را در اختیار دارند، ولی آنچه ندارند دانش کلَکِ کار است. [یعنی نمیدوند چگونه و در چه شرایطی اون عناصر را به جان هم بندازن، یا ممزوج کنن تا نتیجهی دلخواه به دست بیاد؟!] اینکه در چه آینده دور یا نزدیکی بتوانند به تولید یک موجود زنده (ذرهبینی یا بزرگتر) دست یابند، پرسشی است که اکنون پاسخی ندارد.»
«اما، اما … اونچه که ذهن مبارک، یا نامبارک بنده رو به خودش مشغول داشته، اینه که، خدا نکنه موفق بشن!»
میپرسم: «چرا موفق نشن، مگه شما مخالف پیشرفت علم هستی؟»
پاسخ آقای نکتهبین خیلی جالب بود: «ببینید دوست گرامی، خداوندگار عالم، آنگونه که به ما شناسونده شده، وجودیست ابرتوانا که به هر کاری هرگونه که بخواد قادر مطلقه. اما این توانای مطلق، با اون عظمت و تواناییِ تردیدناپذیرش، بهترین و هوشمندترین و قابلترین موجودی که آفریده، این از آب دراومده که میبینید، یعنی همین آدم دوپای بی ترحم که از بهشت که اخراجش کردن، عرقش خشک نشده حسادت، توطئه، حق کشی، و برادرکشی را از نسل دوم، یعنی دوران هابیل و قابیل (که ناسلامتی پسران نخستین پیامبر هم بودهاند!) آغاز کرد؛ که هنوز هم با شدتی باورنکردنی و با امکاناتی باورنکردنیتر، ادامه داره … چنان وانفسایی شده که نه انسان از دست انسان در امونه و نه جانداران دیگر و نه حتا، بیجانها و گیاه و جنگل و آبها … پس وای به اون روزی که این دوپای افسارگسیختهی خودخواه خونخوار موفق به تولید موجودی دیگه بشه. اونچه که اون خالق بیچونِ سمیع و بصیر و دانا آفرید، این از آب دراومد، اونچه که مخلوق او بیافرینه … خدا به داد برسه!»
ارسال نظرات