نقیضهی بزبز زنگوله پا؛ داستان کوتاه
حبه انگور، اول پول داد غبغش رو عمل کرد. بعد هم از طریق یکی از آشناها رفت تو کار مدلینگ!
چند روز پیش حالم هیچ تعریفی نداشت. بدجوری تو افسردگی منفی گیر کرده بودم. به شوخی به دوستانم میگم که من هیچوقت شاد و شنگول نیستم. شاد و شنگول بودن و موندن کار میخواد و من اینکاره نیستم. هیچوقت اینکاره نبوده و نیستم. خوشبخت بودن استعداد میخواد و من هیچوقت این استعداد سگمصب رو نداشتم!… در بهترین حالتم در افسردگی مثبتم. همینکه هرازگاهی در افسردگی مثبت باشم، کلاهفرنگیام رو میندازم هوا و خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنم…
حبه انگور، اول پول داد غبغش رو عمل کرد. بعد هم از طریق یکی از آشناها رفت تو کار مدلینگ!
«مهمانی در جزیره تقدیر» عنوان تازهترین کتابی است که به قلم خانم لاله رهبین در ۵۰۴ صفحه توسط انتشارا...
شب شده بود و هنوز از شبنم خبری نبود. مسعود و مهین به پلیس مراجعه کردند و مأموران هم از همان ساعت جست...
به زمین نزدیک و نزدیکتر میشد. از فاجعهای که در انتظارش بود خبر نداشت، ولی دلش شور میزد. شاید اگر...
فردا آخرین سهشنبه سال است و خریدهای ما برای عید شروع میشود، هیچکس در دلباغ دوست ندارد بخوابد، همه...
سرگیجه داشتم. دستم را به نردههای چوبی فشار دادم. فشارهای زندگی هرگز مرا از پا درنمیآورد ولی این با...
باور کردیم که نه بدبختی مطلق و نه خوشبختی مطلقی وجود دارد. باور کردیم که همه اینها روز بروز است و ب...
پیر بانو یک سفره سفید اطلس زردوزی شده داشت که مخصوص هفتسین بود. آن را هم از صندوقخانه درآورد و با ا...
حالا که درسات را تمام کردی چی برنامه داری؟ آه از نهادم برآمد و گفتم: ایکاش قبلاً کابل میآمدم و… ث...