نگذاریم شرافت به سرقت رود؛ یک حکایت
رانندگان تاکسی دنیای ویژهای دارند. در طول کار روزانهٔ خستهکننده با دهها ماجرای جالب، خندهآور، گر...
هوس سیگار میکنم. چهار پنجره، چارسوی اتاقک را حصار کردهاند. آتش سیگار از دوردستها نیز پیداست، آنهم برای فرماندهای که حتی اگر شده از خواب شبانهاش میزند تا ناموس قاعدههای مرزی را پاس بدارد.
رانندگان تاکسی دنیای ویژهای دارند. در طول کار روزانهٔ خستهکننده با دهها ماجرای جالب، خندهآور، گر...
دوستی دارم که هربار نوشتههای کوتاهم را میخواند به من میگوید: تو استاد گندزدن به ایدههای ناب برای...
نشر چشمه به تازگی رمان «ج» نوشتهی پیمان هوشمندزاده را روانهی بازار کرده است.
دود سیگار را فوت کرد طرف هلال ماه و زیرچشمی به سبابهٔ بلاتکلیف و تا حدی معذب که روی میز غذاخوری در ش...
نشر نی بهتازگی چاپ دهم کتاب «تغییر ذهنها، هنر و علم تغییر ذهن خود و دیگران» نوشتهی هوارد گاردنر ر...
نیمهشب وقتی رسید به تهران، از فرودگاه به مادر زنگ زد. مادر که سمعکش را درآورده و خواب بود نشنید. مه...
«من که کاری به سیاست ندارم، درد الآن من که سیاست نیست – اگرچه همهٔ بدبختیامون ریشه در سیاست و سیاست...
گردنبند قراضهای که صدسال پیش به من هدیه کردی!… لختوپتی هم که نمیتونم برم مهمونی، میتونم؟… چیز در...
در اتاقم تنها بودم و به این وضع فکر میکردم. همسرم از این که کاری نتوانستم بکنم نگران و ناراحت بود ...