داستان کوتاه: پایان یک رؤیا
تنها علاقهمندی رخساره که به جد آن را دنبال میکرد شرکت در دورههای فراگیری باله بود که آن روزها سرآ...
همیشه یک رژ لب همراهش داشت. حالا نیست. دستم را دراز میکنم از کشوی بالای تختش ماتیک قرمزی برمیدارم و روی لبهایش میکشم. رژ لب را میگذارم توی جیبش. چشمهایم را میبندم. صدای خشخش میآید. صدای حرکت آرام چیزی.
تنها علاقهمندی رخساره که به جد آن را دنبال میکرد شرکت در دورههای فراگیری باله بود که آن روزها سرآ...
چند روزی که منتظر جواب آزمایشگاه بودند، انگار چند ماه گذشت… مهران به مدرسه نمیرفت و از بابت تهیه ...
غریبه سیگاری از پاکت روی میز برداشت. خم شد و نوکش را زد به تیغه گداخته کارد. سیگار گر گرفت. کند و آه...
کتاب «خلاقیت کارامد: مدیریت فکر» در زمینهی کسب و کار مدیریت سرمایهگذاری و صنایع است و در واقع، را...
چطور ممکن بود مهناز که اینهمه ادعای پاکدامنی و وفاداری میکرد به من خیانت کند؟ چطور چنین جرأتی کرد...
بعضی وقتها تا صبح، چشم روی هم نمیگذاشت. روزها و هفتههای بعد اوضاعش خیلی خراب شد. شایان دیگر سر کا...
«اژدهاکشان» نام کتابی از «یوسف علیخانی» است. اژدهاکشان مجموعه ۱۵ داستان کوتاه است که مانند مجموعه دا...
یک ساعت عربده کشیدی حالا دو قورت و نیمت باقیِ؟ کرایه تو بده. مردم جمع شدند و وقتی آقا دید هوا پسِ هز...
دریابندری مقالهنویس و جستارنویس برجستهای هم بود و معمولاً اگر کتابی را ترجمه میکرد ترجمه را بیاس...