داستان کوتاه 239 خبر

داستان کوتاه؛ شب گیج

من دخترکمو قایم کردم تا دست اون پست‌فطرت بهش نرسه. از همه‌شون متنفرم. از اون مرتیکهٔ هرزه وقتی اون زهرماری رو می‌خوره و من و دخترکمو می‌ترسونه، از اون سوری دزد که دست می‌کنه زیر بالشت و هی می‌گرده و می‌گرده گمونم می‌گرده دنبال قرصا.