ادبیات فارسی 488 خبر

در خانه روستایی؛ از اوین تا مونترال (۶)

القصه، کار در این مرحله ختم به خیر شد و راننده نشست پشت فرمان و دوباره حرکت کرد تا به قسمت گمرک ترک برسد. وقتی ترمز دستی را کشید پیاده شد و رفت من همچنان پشت درازکش خوابیده بودم که دیدم آمد در را باز کرد و به من گفت که پیاده شوم. با یک افسر جوان ترک صحبت می‌کرد و آن افسر سؤالاتی می‌کرد و در حین صحبت، مدام ماشین را چک می‌کرد.