زندگینامهی کاری زندهیاد علیرضا جباری از زبان خودش
اولین اثری که بهطور مستقل از من در مطبوعات سراسری کشور به چاپ رسید، مثنویوار چهارپارهای به نام «آ...
اختر وارد کوچه که شد همه چیز دستگیرش شد؛ درودیوار گواهی میداد که برای پسر و عروسش اتفاقی افتاده. غذای محبوبشان را که قیمه بادمجان بود درست کرده بود. یک ظرف بزرگ برنجِ دمکرده و یک قابلمه کوچک قیمه. فکر میکرد که پس از شش ماه دربهدری، پسر و عروسش که ویلان و سرگردان این خانه و آن خانۀ فامیل، دوست و رفیق بودند، بالاخره برایشان جای ثابتی پیدا شده است. جا نمیدادند! اینهمه به لطف یکی از دوستان عروسش بود.
اولین اثری که بهطور مستقل از من در مطبوعات سراسری کشور به چاپ رسید، مثنویوار چهارپارهای به نام «آ...
درب را به هم زد و هرچه شوهرش رضا – استاد رضا بنا – صدایش کرد پاسخ نداد. هر روز کارش این بود که از خا...
وحید عسکرپور، متولد اردیبهشت ۱۳۶۳ در اصفهان است. در رشته باستانشناسی در دانشگاه تهران تحصیل کرد و د...
هوشیدر مثل همیشه در کلاس ساکت نشسته و به تخته سیاه نگاه میکرد. در افکار خود غرق بود و صدای معلم ریا...
مصطفی به ساعت بند دستیاش فشار شدیدی وارد نمود و بدنش لرزید. ضربات پیهم چوب سخت به کف دستهایش که ح...
«برگهای روی استخر را تمام کردی بیا ببین باز برایمان لباس فرستادند این سری پول هم رویش گذاشتند.
فرودگاه فضای غمگین و دلهرهآوری داشت. چند ماه قبل آن پرواز لعنتی سقوط کرده و برای من که حتی قبل از آ...
دوست دختر جاماییکایم از دور برایم دست تکان داده و بسرعت خودش را در صف به من رساند. لبهایم را میان سی...
کانون کتاب تورنتو با برگزاری یک نشست با حضور نویسندگان «شام آخر» و «آواز نگاه از دریچه تاریک؛ ۱۲۳ رو...