جهان داستانیِ محمد محمدعلی در یک نگاه

کمی واقعیت، کمی رویا

در قریب به پنجاه سال کار نوشتنِ محمد محمدعلی، دست‌کم سه دوره‌ی متفاوت قابل شناسایی است. اگرچه او در اولین آثارش در قالب داستان کوتاه در مجموعه‌های «دره‌ی هندآباد گرگ داره» (۱۳۵۴) و «از ما بهتران» (۱۳۵۷) کارش را با نگاهی به باورهای عامه و ادبیات روستایی آغاز کرد، ولی نثر، تکنیک و زاویه‌ی نگاه او از همان ابتدا راه برای نگاه پست‌مدرن در آثار بعدی هموار کرد...

امیرحسین یزدان‌بُد، داستان‌نویس و منتقد ادبی 

در قریب به پنجاه سال کار نوشتنِ محمد محمدعلی، دست‌کم سه دوره‌ی متفاوت قابل شناسایی است. اگرچه او در اولین آثارش در قالب داستان کوتاه در مجموعه‌های «دره‌ی هندآباد گرگ داره» (۱۳۵۴) و «از ما بهتران» (۱۳۵۷) کارش را با نگاهی به باورهای عامه و ادبیات روستایی آغاز کرد، ولی نثر، تکنیک و زاویه‌ی نگاه او از همان ابتدا راه برای نگاه پست‌مدرن در آثار بعدی هموار کرد. پس از دوره‌ای کم‌کاری در دهه‌ی شصت که دامنگیر بسیاری از روشنفکران و نویسندگان نسل او شد، در دهه‌ی هفتاد سه اثر اصلی او در ساخت متافیکشن-بینامتنی، بدنه‌ی اصلی دور‌ه‌ی رئالیسم اجتماعیِ او را شکل دادند. «نقش پنهان» (۱۳۷۰) «باورهای خیس یک مرده» (۱۳۷۶) و «برهنه در باد» (۱۳۷۹) حضور محمدعلی را به عنوان یکی از نویسندگان شاخص با دغدغه‌ی -ادبیات به مثابه‌ی ابزار انتقاد اجتماعی- تثبیت کرد. از این‌جا و با انتشار«آدم و حوا» (۱۳۸۲) «جمشید و جمک» (۱۳۸۳) «مشی و مشیانه» (۱۳۸۶) به وضوح چرخشی در استراتژی او به مقوله‌ی روایت پیدا می‌شود.

با نگاهی کمپبلی به مقوله‌ی اسطوره تردیدی باقی نمی‌ماند که اسطوره‌های ملی-قومی؛ آن روایت‌هایی که از پسِ گذرزمان برآمده‌اند و فراموش نشده‌اند، رؤیاهای صادقه‌ای هستند که سرنوشت امروز و فردای آدمیان را تعبیر می‌کنند. چیزی جادویی گویی در آن‌ها هست که تبدیلشان می‌کند به ابزاری برای تحلیل حرکت‌های کلان اجتماعی. اما آیا خوانش‌پذیری اسطوره به عنوان طرح‌واره‌های اجتماعِ ایرانی بوده که محمدعلی را به چنین گردشی در مسیر نوشتن واداشته؟

نگاهی عمیق‌تر به این سه اثر اخیر و به‌خصوص «آدم و حوا»، سطح مطالعات و نگاه نویسنده به اثر را به وضوح نشان می‌دهد. ویژگی مهم این دوره، نه تنها حفظ اصالت روایت و بازآفرینی آن از منابع اصلی اسطوره است، بلکه او با مهارت مثال‌زدنی موفق شده خوانشی فردی و امروزین از ساختار داستان ارائه دهد. موفقیت چشمگیر این دوره از نویسندگی محمدعلی گواه این مطلب است که او نه تنها مخاطب عام را به بازخوانی روایاتی که کلیت پلات داستان از پیش لو رفته واداشته، بلکه به رغم این‌که همگان کما بیش با هر سه داستان آشنا هستند، تردیدی برای خوانندگانی از سطوح مختلفِ آشنایی با متن نمی‌گذارد که این محمد محمدعلی‌ است که این‌ها را نوشته. او اسطوره‌های بی‌صاحب و عمدتاً بی‌راوی را به ساختار ذهن خودش فرا خوانده و در پیشگاه فهم شخصی‌اش از موضوع قدرت، آفرینش، زن، طبیعت، آیین‌ها و باورهای جمعی از گور متن‌های مذهبی، دانشگاهی و الیت، به سطح مخاطب عام فرا خوانده؛ به رستاخیزی معنادار به ساحت آنچه از فرط تکرار، گویی بی‌اهمیت شده بود فراخوانده.

 «جهان زندگان» (۱۳۹۴) و بعدتر «خطابه‌های راه‌راه» (۱۴۰۲) و البته مجموعه‌ی دوجلدی خاطرات او به نام «واقعیت و رؤیا» (۱۴۰۲) ماجراجویی تازه‌ای است که به گمان من ترکیبی اجتناب‌ناپذیر از دو دوره‌ی پیشین آثار محمدعلی است. این‌بار نه فقط مهارت‌های او در ژانر رئالیسم اجتماعی، داستان را پر از جزییات معنادار از زیستن در تبعید/مهاجرت و دیگری‌شدگی کرده، بلکه نگاه تکنیکی او به بینامتنیت و متافیکشن با استفاده از ستون فقرات اسطوره در سراسر اثر پیداست. این دوره، کنکاش نویسنده‌ است در راون فردی خود او. بازتاب هر آنچه دیده در روایاتی کمی واقعیت، کمی رؤیا، در ناخودآگاه اوست که در سرتاسر اثر موج می‌زند. گویی پروژه‌ی نویسندگی محمدعلی از دل روایت واقع و بیرونِ روان آغاز شده، به روایت مطلقاً نشانه‌شناختی و اسطوره‌ای رسیده و در دور سوم و به خصوص «خطابه‌های راه راه» ، مخزن مذابی شده از هر خرده و فلزی که در اختیار داشته، به ترکیبی کاملاً اصیل و تازه از روایاتی رسیده که بی‌ربط به زیست شخصی، زمان و زمانه‌ی او نیست و از طرفی مطلقاً گزارش آنچه گذشت هم نیست. سیالیت بافت داستان در نثری سهل و ممتنع، جهانی پیش روی مخاطب می‌گذارد که به گمانم کم‌تر نمونه‌ای برای آن در ادبیات فارسی معاصر می‌توان یافت. 

برچسب ها:

ارسال نظرات