داستان کوتاه: سالگرد
سرانجام در یک روز استثنایی، که گویا خورشید از مغرب طلوع کرده بود و من بیخبر، معجزهای رخ داد که تصو...
هارون که مرد ناز پرورده و لایبالی بود و همیش به پول و دارای خواهرش زندگی شبا روزی را گذشتانده بود؛ ثریا برایش بزرگترین موهبت خداوندی به شمار میرفت. او که به تنبلی و بیکارهگی عادت کرده و همچو فرد طفیلی گذاره نموده بود؛ وصلت با ثریا را بیشتر از همه ترجیح میداد تا به پولهای مفت و رایگان بیشتری دست یابد و زندگیاش سر و سامان پیدا کند.
سرانجام در یک روز استثنایی، که گویا خورشید از مغرب طلوع کرده بود و من بیخبر، معجزهای رخ داد که تصو...
من دورهی لیسانس را دانشجوی دانشگاه گیلان بودم. آن زمان مهندسی عمران میخواندم و با اینکه رشتهی مور...
ثریا دختر جوان و محصل پوهنحی روانشناسی پوهنتون کابل با جان و دل قبول کرده بود که رحیمه مادر خودش است...
سرتان را درد نیاورم. چهارشنبه عمدتاً به نو کردن گذرواژهها گذشت. به گمانم همین چهارشنبه ظهر بود که ی...
هدا ناصح بازیگر، شاعر و صداپیشه است. هدا ناصح در بیش از ۳۰ فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی، تئاتر و نما...
در کلبهی تنگ و تاریک مادر تنهای که دارد و ندارش دو اولادش بود، چراغک تیلی سوسو میزد و سایهی جسم ن...
آن روز احتمالاً سهشنبه بود. یعنی یک هفته از حضورم در برابر قاضی دادگاه انقلاب میگذشت. وکیلم، دکتر ...
«خوابها بریده بریده کوتاهند» اثری تازه از حیاتقلی فرخمنش شاعر شناخته شده خوزستانی است که انتشارات ...
به یاد مرگ سری و نابههنگام زرینه مشهور به زر بیبی خواهر خواندهای چندینسالهام چنان دلگیر شده بو...