پله‌پله تا داستان، پله‌ی دوم

ایده‌ام را چگونه گسترش دهم؟

پله‌پله تا داستان، پله‌ی دوم

«پله‌پله تا داستان» ستون ثابتی است در بخش ادبیاتِ داستانیِ ماهنامه‌ی فرهنگ و ادب هفته که در هر شماره، با زبانی ساده یکی از عناصر داستان‌نویسی را بازتعریف می‌کند و تمرین‌هایی را به علاقمندان داستان‌نویسی پیشنهاد می‌دهد.

نویسنده: فرشته احمدی

 

«پله‌پله تا داستان» ستون ثابتی است در بخش ادبیاتِ داستانیِ ماهنامه‌ی فرهنگ و ادب هفته که در هر شماره، با زبانی ساده یکی از عناصر داستان‌نویسی را بازتعریف می‌کند و تمرین‌هایی را به علاقمندان داستان‌نویسی پیشنهاد می‌دهد.

 

پله‌ی دوم: ایده‌ام را چگونه گسترش دهم؟

 

بسط و گسترش ایده اغلب از طریق مطرح کردن سوال‌های دقیق و بجا در مورد سوژه‌ی داستان امکان‌پذیر می‌شود، سوال‌هایی که جهات حرکت سوژه را بررسی می‌کنند و امکاناتی متنوع پیش ‌پای نویسنده و شخصیت‌های داستانی‌اش می‌گذارند.

گاهی سوال‌های کوتاه مثل «خب؟» به ما به عنوان مطرح‌کننده‌ی ایده می‌فهمانند که «تا حالا که چیز دندان‌گیری نگفته‌ای... ادامه بده و مرا شگفت‌زده کن.» گاهی هم «خب؟» یعنی «هنوز هیچی نگفته‌ای!»

 

«می‌خواهم در مورد رقص داستانی بنویسم.»

«چقدر عالی!»

«همین؟»

«خب... رقص فعلا فقط یک کلمه است. مثل هر کلمه‌ای دیگر.»

«درباره‌ی دختربچه‌ای که می‌خواهد برقصد.»

«خواست یا تمنای قهرمان را داریم. چالش‌های پیش رویش چیستند؟»

«باید برای مسابقه‌ی رقص به یک شهر دور برود و خانواده‌اش نه پول کافی دارند و نه آن‌قدر به این مسئله اهمیت می‌دهند که بشود رویشان حساب کرد.»

«از آدم‌های دیگر کمک می‌گیرد؟»

«نه خانواده با او همراه می‌شوند.»

«انگیزه‌شان چیست؟»

«تک‌تک آن‌ها دارای مشکلات و مسائلی‌اند. برادرش، پدر و مادرش و پدربزرگش که با آن‌ها زندگی می‌کند و یک دایی افسرده که تازه به جمعشان ملحق شده، انگار همراه شدن با دختر و رفتن به سفر با یک ون قراضه کمی همه را متمرکزتر می‌کند.» (۱)

«با آوردن آدم‌های بیشتر همزمان داری دو تا کار خوب و بد می‌کنی. افزودن شخصیت‌ها امکانات متنوعی ایجاد می‌کند برای گسترش طرحت اما باید حواست به  از دست رفتن  انسجام هم  باشد. چیزی باید همه‌ی آن‌ها را به هم بدوزد.»

«همه‌ی آن‌ها در مورد سفر  و همراهی کردن دخترک  متحدالقولند.»

خب... تا همین‌جا هم به نظر می‌رسد، چشم‌اندازمان برای این داستان گسترده شده است؛ در طول سفر فرصت داریم روابطشان را بشکافیم، دخترک را بهتر بشناسیم و بعد از مسابقه‌ی رقص بسته به برنده شدن یا نشدن دختر و بسته به عکس‌العمل خودش و دیگران مضمون نهایی‌مان را آشکار می‌کنیم.

پس سوال‌های خوب برای گسترش ایده چند چیز اساسی را هدف می‌گیرند؛

  • خواستِ قهرمان (آنچه که به خاطرش حاضر است دست به مخاطره بزند.)
  • مخاطرات (مشکلات پیش رو که بدون آن‌ها هیج داستانی ارزش شنیدن ندارد.)
  • نقشه‌ی قهرمان (برنامه‌ریزی و یافتن شیوه‌ یا شیوه‌هایی برای نیل به مقصود.)
  • همراهان (شخصیت‌ها یا عواملی که به قهرمان در راه رسیدن به هدفش کمک می‌کنند.)
  • دشمنان (شخصیت‌ها یا عواملی که برای قهرمان مانع‌تراشی می‌کنند.)

 

سوال‌ها معمولا بر تلاش برای گسترش طرح متمرکزند و چندان نتیجه‌گرا نیستند. نتیجه و پایان‌بندی در مباحثی نظیر مضمون و پایان‌بندی و جهان‌بینی نویسنده مطرح می‌شوند و تقریبا بر گسترش طرح بی‌تاثیرند. تا قبل از رسیدن به پایان و یافتن پاسخ این سوال «آیا دختر در مسابقه برنده می‌شود؟» موتورهای محرکه‌‌ی بسیاری لازم داریم تا داستان را به آن مرحله برسانند. موتور محرکه‌ی داستان چالش‌ها ، انگیزه‌ها و راه‌حل‌ها غلبه بر چالش‌ها است.

سوال: آیا شناخت شخصیت اصلی یا قهرمان داستان، بخشی از مرحله‌ی گسترش ایده نیست؟ این‌که شخصیت اصلی دارای چه ویژگی‌هایی است، نقطه ضعف‌ها و نقاط‌قوتش چیستند، بر ترسیم نقشه‌ی راه تاثیری‌ ندارد؟

پاسخ: دو تا از مهم‌ترین نکته‌هایی که شناخت شخصیت را ممکن می‌کند امیال و آرزوهای اوست و شیوه‌ای که برای رسیدن به آن‌ها بر می‌گزیند. پس با بررسی سوال‌هایی که ایده را گسترش می‌دهند در واقع شخصیتمان را هم داریم جایگذاری می‌کنیم؛ از نظر طبقه‌بندی اجتماعی، هوش، قدرت جنگندگی و ... اما قاعدتا مباحث مربوط به عناصر داستان بدون هیچ مرز معینی درآمیختگی بسیار عمیقی با هم دارند. ما فقط در تئوری قادر به جدا کردن این عناصریم و گر نه محصول نهایی یا داستان، از همان سطر اول تا سطر پایانی همه‌چیز را همزمان در خود دارد.

 

تمرین:

-از میان داستان‌هایی که خوانده‌اید (یا فیلم‌هایی که دیده‌اید) یکی را انتخاب کنید و تلاش کنید بدون توجه به جزییات، خط اصلی حرکت قصه را در آن بیابید و به سوال‌هایی که در مورد گسترش ایده مطرح شد پاسخ دهید؛ قهرمان چه می‌خواهد؟ چه می‌کند؟ مشکل کجاست؟ و... حتی سعی کنید به این سوال هم پاسخ دهید با این‌که هنوز درباره‌اش حرف نزده‌ایم؛ «آیا اتفاق اولیه‌ای که خواست قهرمان را شکل داده است، در داستان قابل ردیابی است؟» یا «چرا قهرمان آن را می‌خواهد؟»

-اگر تمرین بالا را با داستان یا فیلمی دیگر تکرار کنید به نتایج قابل توجهی می‌رسید؛ احساس خواهید کرد آسمان پر از ستاره‌های روشنِ بی‌نظم نیست، بلکه می‌توان با تیزبینی و اتخاذ شیوه‌ای برای الگوسازی، اشکالی معین را در آن یافت.

 

در شماره‌ی آینده روی پله‌ی بعدی به شخصیت‌ می‌پردازیم. یکی از مهم‌ترین عناصر داستان که پیوندی محکم با بقیه‌ی عناصر دارد.

 

اگر همراه این صفحه شدید، همیشه دفترچه‌ای کوچک را با خودتان داشته باشید و خودتان را عادت بدهید به نوشتن و یادداشت برداشتن. خواهید دید که سوژه‌ها و ایده‌ها به سویتان می‌آیند و با طرح پرسش‌های درست تشخیص خواهید دارد که کدام‌‌یک برای داستان نوشتن مناسب‌ترند.

در شماره‌ی بعدی قدمی دیگر بر می‌داریم و می‌کوشیم شخصیت‌های داستانی را بشناسیم.

ارسال نظرات