پله‌پله تا داستان، پله اول

سوژه‌ام را از کجا بیاورم؟

ماهنامه‌ی فرهنگ و ادب هفته تمریناتی برای داستان نویسی ارائه می‌دهد

«پله‌پله تا داستان» ستون ثابتی است در بخش ادبیاتِ داستانیِ ماهنامه‌ی فرهنگ و ادب هفته که در هر شماره، با زبانی ساده یکی از عناصر داستان‌نویسی را بازتعریف می‌کند و تمرین‌هایی را به علاقمندان داستان‌نویسی پیشنهاد می‌دهد.

فرشته احمدی
 
پله‌ی  اول: سوژه‌ام را از کجا بیاورم؟

این‌همه کتاب‌های چند‌جلدی و آثار داستانی سترگ درباره‌ی چه نوشته شده‌اند؟ اصلا نویسنده‌ها چطوری می‌نشینند و این همه قصه سر هم می‌کنند؟ مثلا کل داستان «کلیدر» ناگهان بر محمود دولت‌آبادی نازل شده؟ یا «در جستجوی زمان از دست رفته» در یکی از بیماری‌های طولانی مارسل پروست، به ذهنش رسیده؟ البته لازم نیست فقط داستان‌های خیلی بلند را در نظر بگیریم تا این سوال قابل طرح باشد. در مورد داستان‌های کوتاه ریموند کارور هم طرح این سوال کاملا منطقی و بجا است، حتی در مورد داستان‌های خیلی کوتاهِ کودکانه هم اگر چنین چیزی را بپرسید کسی بر شما خرده نمی‌گیرد.

 پاسخ همواره یک چیز است؛ کافی است قدم بگذاری به دنیای داستان (از هر طرف دلت می‌خواهد وارد شو!) پس از آن مجبوری بسازی، پیش بروی و ادامه‌ دهی. پس سوژه‌ها از هر جایی ممکن است، پیدایشان شود. بخصوص وقتی دائم در جستجویشان باشی، در یافتن‌شان خبره می‌شوی و در هر جایی به چشم‌ات می‌آیند؛ در یک منظره، در خبر یک‌خطیِ روزنامه، هنگام تماشای یک واقعه، بعدِ استشمام بویی آشنا یا چشیدن طعم مادلن بعد از خیساندنش در چای. در تمام این تجربه‌ها چیزی از واقعه‌ی بیرونی جدا می‌شود و در ترکیب با عواطف شخصی و درونی شما، تبدیل می‌شود به سوژه‌ی قصه‌تان. بعد از آن بستگی به این دارد که چگونه می‌خواهید «آن چیز ترکیب‌شده با عواطفتان» را بسط و گسترشش بدهید و چقدر آماده‌اید برای عرق‌ریزی روحتان. لابد شنیده‌اید که می‌گویند: «نویسندگی عرق‌ریزان روح است.»

محرک‌های بیرونی مثل بوها، مناظر، صداها یا تلنگرهای عاطفی مثل احساس غم، شادی، ترس، اضطراب، تنهایی و... همگی کاتالیزورهایی‌اند برای فعال کردن چیزی در ذهن و جانتان. یعنی در نهایت آن عاملی که باعث می‌شود بنویسید از درونتان نشات می‌گیرد؛ از تمامی زندگی زیسته‌تان و از تمامی رویاهایتان، از نگاهتان به جهان، از باورهایتان و از عمقِ عمق ناخودآگاهتان که همچون گنجینه‌ای ارزشمند در جایی دور از دسترس، بخش زیادی از این چیزها را پنهان کرده است. محرک‌ها کمک می‌کنند تا به ناخودآگاهمان نقب بزنیم. و یادتان باشد هنر تجلی ناخودآگاه در فرمی بیرونی است. بله... آگاهیِ بیرونی، تصمیم‌های عاقلانه، تحقیق و تفحص بسیار مهم‌اند اما همه‌ی این‌ها با چیزی در اعماق وجودمان تلاقی پیدا می‌کنند تا عمل خلاقه اتفاق بیفتد.

خب... حالا می‌خواهید داستان کوتاه بنویسید یا داستانک یا رمان؟ شاید باور نکنید اگر بگویم؛ فرقی ندارد. نوشتن هر کدام از این داستان‌ها به سفری می‌ماند که باید پا در راهش بگذاری، بروی و برسی. ساختار هر روایت یا قصه از همین‌ سه بخش تشکیل می‌شود؛ راه افتادن، ادامه دادن، رسیدن. اما همیشه این‌طور نیست که قطعی و دقیق بدانید به کجا خواهید رسید. معمولا هدفی اولیه در ذهن دارید و اغلب از خیر آن هدف می‌گذرید و  جاذبه‌های مسیر شما را به سمتی دیگر (حتی سمت‌هایی دیگر) سوق می‌دهند. پس هر تصویری، هر ایده‌ای می‌تواند نقطه‌ی پرتاب باشد. هر ایده‌ای که در ذاتش میل به حرکت و گسترش وجود داشته باشد و تحولی را رقم بزند. و البته از نوع ایده‌پردازی‌تان می‌شود حدس زد به نوشتن چه نوع داستانی تمایل دارید و اصطلاحا چه ژانری برای پروراندن ایده‌ی شما مناسب است. خبر خوب این‌که؛ تاریخ طولانی نویسندگی، همچون هنرهای دیگر، راه‌های کوبیده‌شده و قالب‌هایی آماده را برای نویسندگان جوان مهیا کرده است. از تجارب گذشتگان، فرم‌هایی استخراج شده و آدم‌هایی که سرشان درد می‌کند برای تحلیل، دسته‌بندی و نوشتن بوطیقا (نظریه‌ی ادبی)، حسابی جاده را کوبیده‌اند. با اولین جرقه‌ی ذهنتان این ایده‌شناسان به شما می‌گویندکه احتمالا از ایده‌تان چگونه داستانی ساخته می‌شود و البته کوچک‌ترین تغییر در ایده‌ی شما، نظر آن‌ها را هم کاملا تغییر می‌دهد!

 

تمرین:

-زمانی کوتاه را به خودتان اختصاص دهید و تنها بمانید و به اطرافتان با دیده‌ای تازه نگاه کنید؛ به ابرها، پاهایتان، سقف خانه، به اشیا دور و برتان. اجازه بدهید حتی اگر شده لحظه‌ای کوتاه فارغ از پیش‌‌داوری‌های همیشگی این چیزها را ببینید. اگر جمله یا جمله‌هایی به نظرتان می‌رسد، یادداشتشان کنید. اگر دلتان نیامد از نوشتن دست بکشید، ادامه بدهید. به قول جولیا کامرون در کتاب «راه هنرمند» دست ما تخیلمان را هدایت می‌کند.

-اگر چیزی در مرکز توجه و آگاهی‌تان قرار گرفت، بیشتر و دقیق‌تر به آن فکر کنید و تلاش کنید آن «چیز» را در قالب کلمه در بیاورید.

-اگر از قبل به ایده‌ها و سوژه‌هایی برای نوشتن فکر کرده‌اید، یکی از آن‌ها را انتخاب کنید و تحلیلش کنید و در موردش به این سوال‌ها پاسخ دهید: آیا این ایده می‌تواند گسترش پیدا کند و رشد کند؟ آیا امکانات و راه‌هایی متنوع را پیش پای شما می‌نهد؟ آیا می‌توانید دری بیابید و واردش شوید؟ یک جمله‌ی داستانی در موردش بنویسید. یک جمله توصیفی در موردش بنویسد.

 

مثال برای جمله‌ی داستانی: مردی در حال تماشای آسمان نقطه‌ا‌ی سیاه را دید.

این جمله داستانی است چون سوال‌برانگیز است و می‌تواند ادامه داشته باشد؛ مرد کیست؟ چه چیزی را دید؟ چرا داشت آسمان را نگاه می‌کرد؟

 

مثال برای جمله‌ی توصیفی: آسمان پر از ابرهایی متراکم و تیره بود.

این جمله ایستا است و تصویرسازی می‌کند یا خبری را می‌رساند و سوالی ایجاد نمی‌کند جز: «خب؟»

 

در شماره‌ی آینده روی پله‌ی بعدی به گسترش ایده می‌پردازیم.

 

اگر همراه این صفحه شدید، همیشه دفترچه‌ای کوچک را با خودتان داشته باشید و خودتان را عادت بدهید به نوشتن و یادداشت برداشتن. خواهید دید که سوژه‌ها و ایده‌ها چگونه به سویتان سرازیر می‌شوند. در شماره‌ی بعدی قدمی دیگر بر می‌داریم و می‌کوشیم سوژه‌مان را در مشت بگیریم.

برچسب ها:

ارسال نظرات