داستان کوتاه؛ تصور ترسناک
زمانی که پیپ اکسیژن را به دهن مادر گذاشتند، به حسرتِ آغوش کشیدن بچهها چشمانش را با ناامیدی میبندد؛...
مسافر باز به ساعتش نگاه کرد. کمک راننده خم شد و یک نوار کاست از داشبورد درآورد و فوت کرد و توی ضبط گذاشت. «هایده رو عشقه، گوش بده داداش حالشو ببر. الانه که برسیم» و شروع کرد به بشکن زدن.
زمانی که پیپ اکسیژن را به دهن مادر گذاشتند، به حسرتِ آغوش کشیدن بچهها چشمانش را با ناامیدی میبندد؛...
یک قشقرق درستوحسابی به راه افتاده بود. بیژن هم دستگاه کنترل گیم به دست از اتاقش آمده بود بیرون و با...
آفتاب یکوری یله داده بود روی کتاش. جز او کسی توی اتاق نبود. حتماً رفته بودند جلسه توجیهی برای پیدا...
من دیروز کیفم رو گم کردم چون غیر از چک مدارک دیگری هم داشتم به پلیس اطلاع دادم. در این موقع ...
بنابر تعریف رایج در فرهنگ ادبیات فارسی، «جُنگ یا بیاض مجموعهای از داستانها و مطالب خواندنی، خاصه ش...
رامین جهانبگلو (زادهٔ ۷ دی ۱۳۳۵) در تهران فیلسوف ایرانی و ساکن تورنتو کانادا است. جهانبگلو فارغالتح...
گریه کودک قطع نمیشد و عابران بیاعتنا از کنارش میگذشتند. شهرام که صدای گریه بچه را میشنید. یکلحظ...
«قلبی که سبز شد» نوشته «الهه نظریمطلق» است که اعتقاد دارد این کتاب بیدلیل به دست خواننده نرسیده ...
چهار غول علمی و ادبی شهریور را به یک ماه ویژه تبدیل کردهاند، انسانهایی که در دالانهای تاریک تاریخ...