داستان کوتاه: مرزها و موشها
هوس سیگار میکنم. چهار پنجره، چارسوی اتاقک را حصار کردهاند. آتش سیگار از دوردستها نیز پیداست، آنه...
گذشته از باور درست یا نادرست آقای نکتهبین، شما اگه روزی میل به خودکشیتون، مثل یک کورکِ رسیده، سرباز کرد و خواستین خودتونو بکشین، شما رو به خدا عاقلانه بکشین.
هوس سیگار میکنم. چهار پنجره، چارسوی اتاقک را حصار کردهاند. آتش سیگار از دوردستها نیز پیداست، آنه...
رانندگان تاکسی دنیای ویژهای دارند. در طول کار روزانهٔ خستهکننده با دهها ماجرای جالب، خندهآور، گر...
دوستی دارم که هربار نوشتههای کوتاهم را میخواند به من میگوید: تو استاد گندزدن به ایدههای ناب برای...
دود سیگار را فوت کرد طرف هلال ماه و زیرچشمی به سبابهٔ بلاتکلیف و تا حدی معذب که روی میز غذاخوری در ش...
نیمهشب وقتی رسید به تهران، از فرودگاه به مادر زنگ زد. مادر که سمعکش را درآورده و خواب بود نشنید. مه...
«من که کاری به سیاست ندارم، درد الآن من که سیاست نیست – اگرچه همهٔ بدبختیامون ریشه در سیاست و سیاست...
گردنبند قراضهای که صدسال پیش به من هدیه کردی!… لختوپتی هم که نمیتونم برم مهمونی، میتونم؟… چیز در...
در این شعر حافظ از ساقی کمک میگیرد تا با آرامشیافتن از نوشِ او برای غلبه یا دستکم پنجهدرافکندن ب...
در اتاقم تنها بودم و به این وضع فکر میکردم. همسرم از این که کاری نتوانستم بکنم نگران و ناراحت بود ...