داستان کوتاهِ جنایی «سبابه» از لاله زارع؛ به بهانه هالووین
دود سیگار را فوت کرد طرف هلال ماه و زیرچشمی به سبابهٔ بلاتکلیف و تا حدی معذب که روی میز غذاخوری در ش...
دوستی دارم که هربار نوشتههای کوتاهم را میخواند به من میگوید: تو استاد گندزدن به ایدههای ناب برای نوشتن یک داستان کوتاه هستی!
دود سیگار را فوت کرد طرف هلال ماه و زیرچشمی به سبابهٔ بلاتکلیف و تا حدی معذب که روی میز غذاخوری در ش...
نیمهشب وقتی رسید به تهران، از فرودگاه به مادر زنگ زد. مادر که سمعکش را درآورده و خواب بود نشنید. مه...
«من که کاری به سیاست ندارم، درد الآن من که سیاست نیست – اگرچه همهٔ بدبختیامون ریشه در سیاست و سیاست...
گردنبند قراضهای که صدسال پیش به من هدیه کردی!… لختوپتی هم که نمیتونم برم مهمونی، میتونم؟… چیز در...
در این شعر حافظ از ساقی کمک میگیرد تا با آرامشیافتن از نوشِ او برای غلبه یا دستکم پنجهدرافکندن ب...
در اتاقم تنها بودم و به این وضع فکر میکردم. همسرم از این که کاری نتوانستم بکنم نگران و ناراحت بود ...
هنگامی که به یقهام نگاه میکردم که چون برگهای درخت، انواع دعا به آن آویزان شدهاند. و پدرم را به خ...
او یکی از اعضاء فعال اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان شبهقاره هند بود، ازنظر اخلاقی بسیار محجوب، ...
«با چشمها» از مجموعه مرثیههای خاک شاملو پر از درد است، درد مسئولیتِ انسانی در بند بند آن موج میز...