ادبیات فارسی 455 خبر

داستان کوتاه؛ حوالی خیابان محبوب

من و کی‌نوش بیشتر سال‌های عمرمان را در خانه مادرجون گذرانده بودیم، اینجا در کنار هم پشت پنجره‌های خانه قد کشیده بودیم، روزهای تعطیل که مدرسه نمی‌رفتیم از صبح تا شام آن‌قدر به سروکله هم می‌زدیم که شب‌ها در کنار بستر مادر جون با اولین کلمات قصه‌هایش به خواب شیرین می‌رفتیم، بیچاره مادرجون که باید طاق‌باز می‌خوابید مبادا روی صورتش به طرف یکی از ما دو نفر باشد و آن دیگری شاکی شود.