سوگ و یاد ثریا قزلایاغ؛ بزرگزنی در سکوت
داوران گروههای تخصصی داستان، شعر، غیرداستان و ترجمه تشکیل داده بودند و هر یک به فراخور در یک یا چند...
حالا نور صبحگاهی بیشتر شده و فضا را روشن کرده بود. مرد، سرتاپای رها را نگاه کرد؛ انگشتهای رنگی پاهایش و شلوار و زیرپوشی پر از لکههای سفید. از آشپزخانه بیرون آمد و نزدیک در آپارتمان ایستاد. رها پرسید: «باید کجا بکشمش و چندروزه تحویلش بدم؟»
داوران گروههای تخصصی داستان، شعر، غیرداستان و ترجمه تشکیل داده بودند و هر یک به فراخور در یک یا چند...
من متعجب از این همه دو گانگی که چطور میشود چشمها را روی پیشرفتهائی که شده و زندگیها را راحتترک...
یکی از مهمترین دغدغههای والدین نحوه گفتگو با فرزندشان است. در کتاب «به بچهها گفتن، از بچهها شنید...
میگفت هیچگاه سرزمین مادریاش را ندیده است، در ایران متولد شده است. و در سالهای نوجوانی به همراه پ...
سرما همه را بیتاب کرده بود گاهی چند دقیقه میرفتند و دوباره برمیگشتند. تا این که نزدیک صب...
و میشود تا رسیدنِ می (که سرمای کانادا کشیدگان میدانند از هر ماهی ماهتر، از هر بهار بهارتر و از هر...
این رمان روایتی خطی ندارد و در آن با افراد مختلفی روبرو میشویم كه در اطراف «مفید آقا» هستند. یکی از...
«نقطه» نامی هوشمندانه برای دومین مجموعهداستان از آذردخت بهرامی است که ۶ داستان کوتاه دارد. بهرامی د...
در استقبال از روزهای مزین به گرامیداشت زنان، تطبیق دو جهان شاعرانهی زنانه (فروغ فرخزاد و نازِکالم...