رهنورد پیچوخمهای داستان و فرهنگ و زبان، آرام گرفت
زریاب علاوهبر داستان، عاشقِ فارسی هم بود. این عشق را میشد از نحوهٔ بهره بردنش از کلمات به هنگام سخ...
قصاب بر وزن جلاب عظیم مردی را گویند غالبأ کوتاه قد و فربه بنیه، جامهی خونآلود به برکرده سبلتها فرو گذاشته و کارد و کاردمال از کنار آویخته این طایفه را کثرت رویه در اخلاق باشد، چون قصابان کوی سراجی، قصابان مسجد پلخشتی، بازار افشار و حصهی دوی خیرخانه، و هر یک را در گوشت فروشی مهارتی به سزا موجود. باری قصابان مارکیت پلازا به تلبیس پنجه از ابلیس در ربودی و خاک به چشم عالمیان در زدندی.
زریاب علاوهبر داستان، عاشقِ فارسی هم بود. این عشق را میشد از نحوهٔ بهره بردنش از کلمات به هنگام سخ...
محمد افسر رهبین شاعر، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی است. او یکی از چهرههای مشهور چهاردههی پسین افغان...
زمانی که پیپ اکسیژن را به دهن مادر گذاشتند، به حسرتِ آغوش کشیدن بچهها چشمانش را با ناامیدی میبندد؛...
امشب گوشهای ناتمام از حرفها و قصههای آنان، در مراسم رونمایی از کتاب «زنان مهاجر و روایتهای درد و...
چارقلعه کجاست؟ اینجا شکر دره است که چار قلعه ندارد و نداشته. قلب زن به پشتاش خورد. گلویش خشکی نمو...
همواره شاهد بازی بادها با زمانهها هستم. گوشم به پشت در است به پشت شیشههای ارسی. باد با زبانی روان ...
فرزانه با چشمان کوچک و پر پشت نگاه عمیقی کرد و به خوبی دانست که عروس زیبا و قد بلند مادرش است. بیشتر...
قطرات اشک از چشمان مسعود جاری شد و سرش را شور داد. نسترن با ناله و فریاد بلند ترکه پرندهها را در لا...
نسترن وحشت زده از خواب پرید و گفت: خدا دیدار دوبارهای آنها را نصیب ما کند. خواب عجیبی دیدم. در خوا...