گزارشی از رونمایی کتاب «زنان مهاجر و روایت‌های درد و مقاومت»؛

داستان‌های رنج و امید

داستان‌های رنج و امید

امشب گوشه‌ای ناتمام از حرف‌ها و قصه‌های آنان، در مراسم رونمایی از کتاب «زنان مهاجر و روایت‌های درد و مقاومت» برای حضار روایت خواهد شد. کتابی که به همت مرکز زنان افغان مونترال و با حمایت وزارت میراث فرهنگی کانادا، سازمان «افق‌های نو، خدمات به شهروندان ارشد»، و مجله «هفته» به ثمر رسیده است.

 

نویسنده: مریم ایرانی

پنجشنبه 21 ماه نوامبر، یک روز بسیار سرد پاییزی سال 2019 است. امتحان‌ام را می‌دهم و با خستگی از پله‌های دانشگاه مک‌گیل پایین می‌‌آیم. باد سرد قطبی آشنای این وقت از سال مونترال، در میان لباس‌ها و کلاهم می‌پیچد. می‌دانم که البته این آخرین امتحانی نیست که ممکن است داده‌باشم. در این سال‌هایی که فکر مهاجرت از سرزمینم را هر شب و روز در زندگی‌ام پروراندم و زیستم، آزمون‌های دشواری را از سرگذرانده‌ام. مسیری پر فراز و نشیب را آمده‌ام. مسیری ناشناخته، پیچیده در بیم و امید و آمیخته با شیرینی‌ها و شورها. پر از داستان‌هایی نگفته. مانند قصه‌های دل هر مهاجری که شاید یک روز بازگو شوند. روزی مثل امروز. روزی که چند چهار راه آن طرف‌تر، در قلب شهر مونترال، میهمانانی گرد هم آمده‌اند که داستان‌های زنان مهاجر را بشنوند. زنانی مهاجر از سرزمین افغانستان، پاکستان، ایران و…. سرزمینی فرسنگ‌ها آن سوتر. با فرهنگی پر از رنگ و شعر و ساز. پر از غصه و درد و جنگ و آوارگی. امشب گوشه‌ای ناتمام از حرف‌ها و قصه‌های آنان، در مراسم رونمایی از کتاب «زنان مهاجر و روایت‌های درد و مقاومت» برای حضار روایت خواهد شد. کتابی که به همت مرکز زنان افغان مونترال و با حمایت وزارت میراث فرهنگی کانادا، سازمان «افق‌های نو، خدمات به شهرودان ارشد»، و مجله «هفته» به ثمر رسیده است. در این کتاب «نفیسه حقیقت جوان»، به عنوان مصاحبه‌کننده صدای زنانی را که لبریزند از امید و تلاش برای ساختن دنیایی جدید در دل روزهای ناشناخته مهاجرت را به گوش ما می‌رساند.

مرکز زنان افغان مونترال، میزبان مهمانان و راویان مهاجر این داستان‌ها است. مرکزی که ماهیت وجودی‌اش وامدار تلاش‌های یکی از راویان مهاجر قصه‌های این کتاب، خانم مکی عارف است. بانویی که سالیان سال است با تکیه بر همه دارایی و هویت سرزمینش، با تمام امید و زنانگی و تلاش و تجربه‌اش این انجمن را مامنی برای تمام زنان هم سرنوشت خود کرده‌است. در ابتدای این مراسم، او سخن می‌گوید. از روزهایی که برای رسیدن به چاپ این قصه‌ها و به ثمر رسیدن این کتاب سپری کرده‌است. قصه مکی را در این کتاب خواندم و به شدت تحت تاثیرش قرار گرفتم. روایت همه روزهای جنگ و فرار و برپا کردن یک انجمن دیگر در قزاقستان و بعد سفر به مونترال. یادگرفتن زبان‌های دیگر و دوباره مسیررسیدن به انجمن زنان افغان.

او می‌گوید و من به یاد گذشته‌های دور در ایران و زنان مهاجر افغانی که در آنجا می‌شناختم، می‌افتم. سال‌ها قبل، دست سرنوشت پایم را به شهر ری و دولت آباد و سه‌دخترون کشاند. هر روز می‌دیدمشان که در شبستان مسجدی جمع می‌شدند و برای خودشان و مراسم‌های مذهبی و آیینی‌شان، شیرینی می‌پختند و تو را نیز اگر رفیقشان می‌شدی، دست خالی نمی‌گذاشتند. برای من هم یکبار، چند متر پارچه پر از پولک و زری‌دوزی افغان آوردند به رسم هدیه. چهره همه‌شان، هنوز یادم است. زینب خانم که پیرزنی از کارافتاده بود ولی با دست‌هایش سبزی پاک می‌کرد، دستمال روی زمین می‌کشید و پولی برای گذران زندگی اش درمی‌آورد. زهرا خانم که صبح وشب در خانه‌های مردم زحمت می‌کشید تا چرخ خانواده هفت‌نفره‌اش را بچرخاند و عاقبت پسربزرگش، پناهندگی گرفت و همه آن‌ها را با خودش به اروپا برد. حالا امشب در این جلسه رونمایی از کتاب، انگار که قصه هریک از آن‌ها روایت می‌شود.

اقای سیدمجتبی احمدی، یکی از اعضای سفارت افغانستان در اتاوا نیز دقایقی را به سخنرانی می‌پردازد و از کسانی که در به ثمر رسیدن این کتاب تلاش‌کرده‌اند، تقدیر می‌کند. نماینده شورای شهر مونترال خانم کریستین هوانگ، یکی دیگر از مدعوین این مراسم است. اما یکی از جالب‌ترین سخنرانان برای من خانم «جودی وانگ» فعال کلیسای کاتولیک در مونترال است. نام او را در کتاب قصه زنان مهاجر خوانده‌ام. یکی از حامیان خانم عارف که او را در به ثمر رساندن تشکیل انجمن زنان افغان و پیدا کردن یک مکان مناسب برای آن‌ها بسیار یاری‌ داده‌است. سردبیر مجله هفته که انتشار این کتاب و هماهنگی و پشتیبانی این پروژه را برعهده داشته، سخنانی کوتاه را درباره این کتاب و روند چاپ و شکل‌گیری آن ایراد می‌کند. «پریسا کوکلان»، مترجم فرانسه کتاب که با همراهی همسرش «دِمیان سِغف» ترجمه به زبان فرانسوی را انجام داده، در سخنانی از احساسش نسبت به پروژه و نیز روند ترجمه و کسانی که او را یاری کرده‌اند، سخن می‌گوید. جای «نفیسه حقیقت‌جوان»، تدوین‌گر و مصاحبه‌کننده این مجموعه از داستان‌ها، در میان جمعیت خالی است. علی‌رغم همه تلاشی که کرده‌است، او امشب به این مراسم نمی‌رسد. با این حال نفیسه یک پیام صوتی لبریز از مهر و عاطفه و احساس برای رونمایی این کتاب، ارسال کرده و در آن از همه کسانی که او را در این میسر حامی بوده‌اند و انگیزه بخشیده‌اند تا به یکی از رویاهای روزهای روزنامه‌نگاری‌اش برسد، تقدیر می‌کند.

در انتهای مراسم، شعری از سیمین بهبهانی خوانده می‌شود و بعد چند زن از کسانی که داستان‌هایشان در این کتاب چاپ شده پشت تریبون قرار می‌گیرند. یکی از آن‌ها ماهرخ یوسف‌زی است. بانویی که با حرارت و ظرافت سخن می‌گوید. به رسم زنان افغان، روسری کوچک را زینت موهای مشکی رنگ‌اش کرده‌است. قصه او را هم در این کتاب خوانده‌ام. زنی که سا‌ل‌ها در مناصب و جایگاه‌های متعددی در افغانستان به دنبال احقاق حقوق زنان زیادی جنگیده‌است، بارها مورد تهدید طالبان قرارگرفته‌است و برادرش را در این مسیر از دست داده است. حالا او اینجا است. زنی مهاجر با رویاهایی بزرگ. داستان او داستان تمام زنانی است که برای زندگی، آوارگی، غربت و دوری را همدم خویش کرده‌اند و امید را چاشنی هر لحظه از زندگی.

من امشب در میان همه این روایت‌های مهاجرت و مقاومت، سیمای زنانی را که می‌شناسم و نمی‌شناسم را می‌بینم. همه آنانی که از دل تعصبات و دشمنی‌ها، نادیده انگاشته‌شدن‌ها و بی‌مهری‌ها، سختی‌های بیشماری را به جان خریده‌اند، مهاجرت کرده‌اند تا دنیای خودشان را با دست‌های خود بسازند. جهانی بر اساس همه باورها، دارایی‌ها، کوله‌بار تجربه‌ها و هر آن چیزی که به آن مهر می‌رزند و دوست می‌دارند.

ارسال نظرات