جلالمخلوق…! داستانک
نشست دوستانه هفتگی هنوز رسمیت نیافته بود و آقای نکتهبین داشت نطق قبل از دستور میکرد: «در خبرهای عل...
آن روزی را که با بهرام در گوشهای دنج از حیاط آموزشگاه زبان انگلیسی برای اولین بار گرم گفتگو شده بودیم را هرگز فراموش نکردهام.
نشست دوستانه هفتگی هنوز رسمیت نیافته بود و آقای نکتهبین داشت نطق قبل از دستور میکرد: «در خبرهای عل...
توضیح: در روزهای گذشته چندین خبر شادیبخش ادبی دربارهی ترجمهی آثار داستانی فارسی به زبانهای دیگر ...
در اتاق تنها نشسته و به سرنوشتم فکر میکردم… چون آخر هفته بود و فرشاد روز قبل طبق قرار دادگاه پیش پد...
آقای محترم بالاخره چلوکباب رو میدی یا از خیرش بگذریم؟ منو باش که با کی شرطبندی کردم! آخه تو که مرد...
داستان استقبال گرم سرآغاز مجموعهداستانی تازه از بهروز مایلزاده است که «یک قوطی کنسرو لوبیا روی میز...
در رمان «ماه تا چاه» شخصیت اصلی، نویسندهای است که دغدغههای بیشماری در رابطه با جهان پیرامون خود د...
شعله دیگر این وضع را نمیتوانست تحمل کند احساس کرد که باید با او حرف بزند و تصمیم تازهای بگیرند...
سرانجام هنگامیکه به خود آمد تصمیم گرفت به شوهرش تلفن کند و به او مژده دهد اما پیش از آنکه گوشی تلف...
در قرارگاه مرکزی پلیس شهر کابل به نادژدا و کامیار گفته میشود که آنها باید به بیمارستان وزیراکبرخان...