در خانه روستایی؛ از اوین تا مونترال (۶)
القصه، کار در این مرحله ختم به خیر شد و راننده نشست پشت فرمان و دوباره حرکت کرد تا به قسمت گمرک ترک ...
بچههای عزیز من! وصیت من به شما این است که به منظور بقای خویش در هر کنج و کنار دندانهای خودتان را مخفی نگه دارید تا هیچ برس دندان و کریمی علَی و تند شما را اذیت ننموده از مخفیگاهتان بیرون ننماید.
القصه، کار در این مرحله ختم به خیر شد و راننده نشست پشت فرمان و دوباره حرکت کرد تا به قسمت گمرک ترک ...
هارون که مرد ناز پرورده و لایبالی بود و همیش به پول و دارای خواهرش زندگی شبا روزی را گذشتانده بود؛ ث...
سرانجام در یک روز استثنایی، که گویا خورشید از مغرب طلوع کرده بود و من بیخبر، معجزهای رخ داد که تصو...
من دورهی لیسانس را دانشجوی دانشگاه گیلان بودم. آن زمان مهندسی عمران میخواندم و با اینکه رشتهی مور...
ثریا دختر جوان و محصل پوهنحی روانشناسی پوهنتون کابل با جان و دل قبول کرده بود که رحیمه مادر خودش است...
سرتان را درد نیاورم. چهارشنبه عمدتاً به نو کردن گذرواژهها گذشت. به گمانم همین چهارشنبه ظهر بود که ی...
من درست قبل از کریسمس به شهر نقل مکان کردم. تنها بودم و این مسئله برایم کاملا جدید بود. شوهرم کجا رف...
هدا ناصح بازیگر، شاعر و صداپیشه است. هدا ناصح در بیش از ۳۰ فیلم سینمایی، فیلم تلویزیونی، تئاتر و نما...
بعضی از آدمها هستند که به اندازهی سالها برایشان حرف داری، اما چشمت که به چشمانشان میافتد، لال ...