فرناز جعفرزادگان
۱
لال میگریم میان ملال لاله زاری
که عمری به آن دلخوشم
میکوبم
مهر هیس را
بر تن
میان حجلههایی که هرگز به خانه نرسید
سکوت مهریهی زن است
هیس
خانم هیس...
سالها بیصدا
خفه در گوری دور
خفتهام
تا ریختههای تاریخ...
از آن روز که خدایان زن بودند
رنگ مرد را شنیدم
که چگونه
خفاشی
فاش کرد شب را
میان غارهای اندوه
و اسرار تهی از ستاره را
مچاله کرد
هیس
خانم هیس...
سکوت مهریهی زن است...
۲
زن
سایهی ماه و زمین میان دو تاریکی
زن با یک اشاره
روشن میکند
جهان را
۳
زن عبارتی سیاهپوش
تن کلمهای غائب
نمیروید کلمهای از دهان هویت
نام
در سوگ ننگ خود نشسته
ارسال نظرات