داستان 231 خبر

داستان کوتاه: پرواز

جمعیت عین سیل همه را با خود می‌برد همراهش کشیده می‌شوم. صدای گلوله از هر طرف می‌پیچد سیل گرداب می‌شود و همه را درون خود می‌چرخاند. راه فراری نیست. حالا دیگر سام را هم پیدا نمی‌کنم. پنجه‌ها را در پیراهن‌های خیس و تن‌های تَف‌کرده گیر می‌دهم و به دنبال راهی به بیرون از این معرکه می‌گردم...