داستان 232 خبر

داستان ماه مهری: قاطر از قطار می‌آید

وقتی فکر می‌کنم-غیر از دوبار- همیشه به جایِ نشستنِ تیمورو و سرعت و اراده‌اش و طعمِ پیروزی که می‌چشید حسودی کرده‌ام. یک بار روزی که او را با دست و صورتِ باندپیچی سرِ صف آورده بودند و همهٔ ما منتظر بودیم ببینیم و بشنویم که چه بلایی سرش آمده و یک‌بار یک هفته قبل از آن تویِ کلاس وقتی که من خودم را پشتِ سرِ او رساندم و چیزی نمانده بود که از دری که او پیشِ چشمم می‌گشود بگذرم.