گرگان در کمین؛ داستان کوتاه
روز آفتابی بود، منازل کنار هم مانع اشعهای خورشید بر بام و در قریهای ده قلندر چاردهی کابل میشد. مر...
صدای زنگ تلفن را میشنوم … چشمانم را باز میکنم … باید صبح شده باشد … نه…خیلی زود است…نمی خواهم بیدار شوم … «الو…» «صبح به خیر نوسال.» “صبحبهخیر … شرلی …» «خواب بودی؟ آه … برو … برو بخواب، بعدن زنگ میزنم.» «نه … بهتر است روز را شروع کنم. امروز روز به خصوصی است.» «آه … بله، تولدت مبارک … خوب امروز چه برنامهای داری؟» «امشب، سال نو ایرانی را جشن میگیریم.»
روز آفتابی بود، منازل کنار هم مانع اشعهای خورشید بر بام و در قریهای ده قلندر چاردهی کابل میشد. مر...
حوا درحالیکه دست به کمرش گرفته بود و بر شکم برآمدهای خویش دست میکشید، مقابل ارسی آشهدار ایستاده ...
من سالهای زیادی شعر کلاسیک نوشتم و اختصاصا غزل. اما ادامه ندادم یا به صورت جدی دنبال نکردم. دلیلش ا...
گراناز موسوی متولد ۱۳۵۲ در تهران، شاعر و فیلمساز معاصر ایرانی است. او به جز سرودن شعر به نوشتن نقد ک...
دوست و همکار گیتی دل و نادل ازش پرسید: گیتی جان! خفه نمیشوی سؤالی از شما بکنم. گیتی درحالیکه مشغول...
تهدیگ فقط خوشمزهترین قسمت غذا برای ما ایرانیان نیست. «تهدیگ» نام کتابی است که برای نویسندهاش، نا...
کتاب اولم تحت عنوان «چهارده معصومه» در برلین، کتاب دومم تحت عنوان «و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرف...
متولی شال سبز را بهکمرش بست و با زحمت زیاد با یک اهرم قوی دیلم قوچ را جابهجا کرد، از طرف مشهد-شرق ...
خانم شاهحسینزاده متولد ۱۳۵۶ ارومیه شاعر، نویسنده و تصویرگر کتاب کودک است. او ادبیات خوانده و تاکنو...