مهیار مظلومی در گفت‌وگو با «هفته»:

رضا براهنی شعرش را وارد “تغییرات اقلیمی” کرد

یادنامه‌ای برای رضا براهنی، نویسنده و شاعر ایرانی

مهیار مظلومی در سال ۱۳۵۹ در مشهد متولد شد. دوران کودکی خود را در کرج گذراند و در آنجا تحصیل کرد. تحصیلات کارشناسی خود را در رشته‌ی مهندسی مواد دانشگاه شریف گذراند و کارشناسی ارشد را در رشته‌ی مهندسی پزشکی را از دانشگاه علم و صنعت گرفت.

 

مهیار مظلومی در سال ۱۳۵۹ در مشهد متولد شد. دوران کودکی خود را در کرج گذراند و در آنجا تحصیل کرد. تحصیلات کارشناسی خود را در رشته‌ی مهندسی مواد دانشگاه شریف گذراند و کارشناسی ارشد را در رشته‌ی مهندسی پزشکی را از دانشگاه علم و صنعت گرفت. پس از آن به کانادا مهاجرت کرد و تحصیلات خود را در مقطع دکتری رشته‌ی نانوتکنولوژی در دانشگاه واترلو به پایان رساند. او از سال ۱۳۷۸ به‌صورت جدی نوشتن شعر و داستان کوتاه و ترجمه‌ی آثار ادبی را دنبال می‌کند. از مهیار مظلومی که هم‌اکنون ساکن اتاواست، دو مجموعه شعر با عنوان تغییرات اقلیمی و شیره افرا بر اندوه خاورمیانه به زبان فارسی در کانادا منتشر شده است. به بهانه‌ی انتشار دومین مجموعه شعرش با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

 

سلام و سپاس بابت این که دعوت ما را پذیرفتید. شما علی‌رغم این که در رشته‌های مهندسی تحصیل کرده‌اید به ادبیات هم گرایش‌هایی دارید. این علاقه‌مندی از کجا نشأت می‌گیرد؟

مهیار مظلومی: به نظر من، ادبیات یک رکن اصلی زندگی ایرانیان است. من هم به شعر و داستان و مخصوصاً به نوشتن انشا در مدرسه علاقه داشتم و کم‌کم احساس کردم می‌توانم این کار را خودم برای خودم انجام دهم. ابتدا به شعر نوشتن فکر نکرده بودم ولی در سال‌های آخر دبیرستان احساس کردم شعر هم می‌توانم بگویم و شروع به شعر نوشتن کردم. با شعرهای کلاسیک مثل غزل و قصیده و مثنوی آغاز کردم اما رفته‌رفته علاقه‌ام به شعر نو و سپید بیشتر شد و دیگر در این زمینه ادامه دادم. کم‌وبیش در ایران ترجمه هم انجام می‌دادم که البته بیشتر به‌صورت ترجمه کارهای دانشجویی و متفرقه بود. از زمانی که به کانادا آمدم می‌توان گفت علاقه‌ام به ترجمه‌ی کارهای ادبی و مخصوصاً اشعار بیشتر شد، چرا که خلأ ترجمه در این آثار را بیشتر احساس کردم.

شعرها را از فارسی به انگلیسی ترجمه می‌کنید؟

مهیار مظلومی: از انگلیسی به فارسی، البته برعکسش هم انجام دادم اما بیشتر ترجمه‌هایم از فارسی به انگلیسی مربوط به کارهای خودم بوده است.

فکر می‌کنید بیشتر از کدام شاعران تأثیر پذیرفتید؟

مهیار مظلومی: در ابتدا که به‌صورت کلاسیک کار می‌کردم مولانا و حافظ و ازاین‌دست شعرا بودند، ولی کم‌کم به نیما یوشیج، شاملو، فروغ و سهراب سپهری روی آوردم و بعد از آن رفته‌رفته به سمت شعرای جدیدتر گرایش پیدا کردم. از بین شعرای خارجی هم به‌عنوان‌مثال چند سالی است که شعرهای بوکوفسکی را می‌خوانم و ترجمه می‌کنم. البته ممکن است تم شعرهایش علاقه‌ی شخصی من نباشد ولی آن صراحت لهجه و سبکی که دارد به نظرم در ادبیات ایران کم است و برای همین به سراغ او و آثارش رفتم.

شما بیشتر به چه سبکی علاقه‌مند هستید؟

مهیار مظلومی: من در ترجمه‌ام اسم سبکی که بوکوفسکی می‌نویسد را «واقع‌گرایی پلشت» گذاشتم. این موضوعی است که در داخل ایران به‌صورت عرفی و شرعی سانسور می‌شود. به‌کاربردن کلماتی که در فرهنگ عامه است یا صحنه‌هایی که در زندگی روزمره دیده می‌شود، حتی از خودسانسوری شاعر شروع می‌شود. ما در داخل ایران از این سبک‌ها نمونه‌های کمی داریم مثلاً ایرج میرزا یا عارف قزوینی که شعرهایی دارند که اسمش را هجو گذاشته‌اند ولی در اصل این اشعار هجو نیست. گاهی ممکن است هجو (شبیه به هجو) هم باشد ولی بیشتر روایت زندگی روزمره‌ی انسان‌هایی است که به طریقی در چالش بین سنت‌ها و زندگی مدرن گیر کرده‌اند. اتفاقی که بین ۵۰ تا ۶۰ سال است در آمریکا رخ‌داده و به تبع آن این سبک هم شکل گرفته است. شکستن آن پوسته‌های سنتی و طرح نو درانداختن در زیست ایرانی در حال شکل گرفتن است. چالش‌های جدیدی در زندگی مردم به وجود آمده و علاقه‌ی بیشتری هم به این سبک به‌خصوص در بین نسل جوان دیده می‌شود.

 

ما وقتی به یک ‌لحظه‌ی جدید وارد می‌شویم یک حس را می‌کُشیم و حس جدیدی را زنده می‌کنیم. به عقیده‌ی من امیدی در بطن این دنیای سخت وجود دارد که می‌تواند انسان‌ها را به سمت رشد کردن سوق دهد.

 

چه آثاری از شما تاکنون منتشر شده است؟

مهیار مظلومی: پیش از خواندن قاف، بهانه‌های بی‌رنگ زندگی، ادمونتونیه، تغییرات اقلیمی که منجر به مرگ دایناسورها گردید. همه‌ی این موارد در یک مجموعه به اسم «تغییرات اقلیمی» (Climate Change) چاپ شد. درواقع کتابی است که دو، سه سال پیش به‌عنوان یک مجموعه شعر چاپ شده است و همه‌ی دفترهای شعر قبلی را در بر دارد. بعد از آن هم کتابی تحت عنوان «شیره افرا بر اندوه خاورمیانه» چاپ شد.

دفتر شعر جدیدم به نام «شیره افرا بر اندوه خاورمیانه» قدری با حال و هوای شعرهای کتاب «تغییرات اقلیمی» متفاوت است و بیشتر راوی حالات افرادی ا‌ست که در دنیای مدرن زندگی مهاجرگونه دارند. پارادوکسی از داشتن و نداشتن آزادی برای انسان‌هایی که جبر جغرافیایی را همه‌جا با خود یدک می‌کشند.

 دو کتاب ترجمه هم با نام‌های «عشق، سگی‌ست از جهنم» از چارلز بوکوفسکی و «جاده منتهی به لس‌آنجلس» از جان فانته نیز از من منتشر شده است.

هر دو مجموعه را خارج از ایران چاپ کردید؟

مهیار مظلومی: من کلاً شعرهایم را در ایران چاپ نکرده‌ام.

به دلیل سانسور؟

مهیار مظلومی: بله دقیقاً.

She loaded a bow

With her life

I, with my sigh.

When the arrows left the bow,

Forty sighs were tied

To her hair

And the darkness went in a recluse

For forty days.

What should I say?

To the bow

About the curvature of the sorrow?

About grief,

About a polo-mallet

That throws us apart.

In our habit of separation

Blood pours from the sky,

And we continue our lives

Crimsonly.

What should I say?

To my heart

About the saudade

That plays a harp on the rocks

And stamps darkness

On the forehead of the shame.

We sneaked out our sighs

At night

Across the border,

Then drought resided in

The foundation of our land

In vain.

What should I say?

To the arrow

About the prey

That its body hurts

From deception?

About that lion

That is captive?

We shouted in the trenches

But nobody answered

Except an echo.

Mahyar Mazloumi

 

چیزی که در چند شعری که از شما دیدم برایم جالب بود نگاه مرگ‌آگاهانه‌ی شما نسبت به جهان است. به نظر می‌آید که شما به نحوی در شعرهایتان از آن مسئله الهام می‌گیرید.

مهیار مظلومی: خوب این اتفاقات افتاده است. من مرگ‌آگاهی را این‌طور می‌بینم که سرآغاز زندگی است؛ یعنی شما اگر به واقعیات جهان آگاه باشید و به دنبال توهمات نباشید متوجه می‌شوید طبیعت هرسال خودش را نو می‌کند و با این که می‌میرد اما دوباره زنده می‌شود. این همان چیزی است که به‌صورت روزمره در زندگی همه‌ی ما تکرار می‌شود. ما وقتی به یک لحظه‌ی جدید وارد می‌شویم یک حس را می‌کُشیم و حس جدیدی را زنده می‌کنیم. این تغییرات مدام برای ما اتفاق می‌افتد و ما باید یاد بگیریم از این تغییرات چه چیزی قرار است به دست بیاوریم و به کجا می‌خواهیم برسیم. به عقیده‌ی من امیدی در بطن این دنیای سخت وجود دارد که می‌تواند انسان‌ها را به سمت رشد کردن سوق دهد.

طی دو سال اخیر و با این وضعیت پاندمی که دچارش بودیم، این جو همه دنیا را در برگرفت که ظاهراً داریم به پایان دنیا نزدیک می‌شویم. خیلی از نوشته‌ها نوید این موضوع را می‌دادند. صحبت من هم اشاره به همین موضوع داشت.

مهیار مظلومی: بله کاملاً درست است. متوجه شدم ولی چون من به قول اینها آدم آتئیست هستم و اعتقاد به جهان دیگری ندارم. از این لحاظ تحلیل من می‌گوید جهان فناپذیر است و ما با این دید سروکار داریم.

 

بین بچه‌هایی که با متن‌های بوکوفسکی سروکار دارند این عبارت مصطلح است که می‌گوییم داخل ایران به‌جای خود بوکوفسکی، آیت‌الله بوکوفسکی داریم.

 

به‌غیراز فعالیت‌هایی در زمینه‌ی شعر، در حوزه‌ی دیگری هم در زمینه‌ی ادبیات فعالیت داشته‌اید؟

مهیار مظلومی: من به‌غیراز برگزاری شب‌شعر و ازاین‌قبیل برنامه‌ها که در دوران دانشجویی انجام دادم، برای مدتی هم در رادیوی آقای فلاحی در اتاوا (به نام نماشوم) یک برنامه‌ی رادیویی تحت عنوان «در کوچه‌باغ شعر» داشتم که فکر می‌کنم تقریباً یک سالی هم برگزار شد. غیر از آن کمپینی برای افزوده شدن زبان فارسی به سیستم خودناشری کیندل آمازون راه انداختم که ۲۵ هزار امضا هم جمع‌آوری کردم و همچنان پابرجاست ولی متأسفانه هنوز نتیجه‌ای نگرفتم. فکر می‌کنم شرایط آمازون به این صورت نیست که بخواهد این ریسک را بکند که زبان فارسی را اضافه کند. شاید به این خاطر است که بیشتر فارسی‌زبان‌ها در ایران مستقر بوده و تحت تحریم‌های شدید آمریکا هستند.

آیا منظورتان این است که به لحاظ اقتصادی برایشان مقرون‌به‌صرفه نیست؟

مهیار مظلومی: دلیل خاصی به من نگفتند و این حدس و گمانی است که خودم می‌زنم که اگر کسی بخواهد کتابی از ایران سفارش دهد امکان پست یا انتقال پولش خیلی راحت نیست. حالا اگر این تحریم‌ها برطرف شود یا حکومت ایران عوض شود، ممکن است این اتفاق بیفتد.

کتاب «شیره افرا بر اندوه خاورمیانه» هم به این شیوه منتشر شده است؟

مهیار مظلومی: من می‌خواستم کتابم را از طریق همین آمازون منتشر کنم که متأسفانه نشد و حالا ناچارم از طریق شرکتی که این سرویس را ارائه می‌دهد اقدام کنم. اسم این شرکت Lulu است. در واقع این شرکت کتاب فارسی یا هر زبان دیگری را برایتان منتشر می‌کنند و در سیستم فروش آنلاین خود قرار می‌دهند. همچنین می‌توانند به فروشگاه‌های آنلاین دیگر هم برای فروش بفرستند ولی درصدی از فروش کتاب را برمی‌دارند. این کار را قبلاً خود آمازون هم با شرکت «کریت اسپیس» (Create Space) انجام می‌داد ولی وقتی که آن شرکت را خرید دیگر سیستم زبان فارسی‌اش را برداشت و از آن زمان دیگر نویسندگانی که خودشان به‌صورت آنلاین کتابشان را منتشر می‌کردند به مشکل برخوردند.

شما فکر می‌کنید با این شیوه جدید برای نویسندگان خارج از کشور به لحاظ اقتصادی مقرون‌به‌صرفه است که کتابشان را به این صورت منتشر کنند؟

مهیار مظلومی: اصلاً چاپ کتاب برای نویسنده‌ی ایرانی هیچ نفع اقتصادی چه در داخل و چه خارج از ایران ندارد. مهم‌ترین دلیل هم این است که در جامعه‌ی ایرانی، تعداد خرید و خوانش کتاب کم است.

انتظار می‌رود در خارج از ایران وضعیت کتاب‌خوانی بهتر از داخل ایران باشد؟

مهیار مظلومی: نه به عقیده‌ی من بدتر هم است. مثلاً فکر می‌کنم کسانی که در اینجا کتاب‌های فارسی می‌خوانند، نمی‌خواهند پول پست بدهند؛ یا از ایران کتاب می‌آورند یا به زبان انگلیسی و هر زبان دیگری که بلدند آن را می‌خوانند. از طرفی هم فکر می‌کنم اغلب ایرانیان اهل کتاب خواندن نیستند. خب این دلایل، درصد خوانندگان را نسبت به کسانی که در ایران هستند بسیار پایین‌تر می‌آورد. از طرف دیگر در ایران با سانسور سرسخت مواجهیم و کتابی که خوانده می‌شود بسیار متفاوت از نسخه‌ی اصلی آن است. مثلاً ما وقتی شروع به انتشار کتاب بوکوفسکی بدون سانسور کردیم و در صفحه‌ی اینستاگرامی که برای این کار راه انداختیم منتشر کردیم، مردم می‌آمدند و می‌گفتند این شعرها چیست و برای بوکوفسکی نیست؛ یعنی در این حد تفاوت وجود دارد که اصلاً نمی‌دانستند باید انتظار چه نوع نوشته‌هایی را داشته باشند.

به‌خاطر این که خوانندگان تا آن زمان با متن‌های سانسور شده مواجه شده بودند؟

مهیار مظلومی: بله دقیقاً همین‌طور است.

شعری از مهیار مظلومی

به دندان بگیر،

غرق در قروچیدن.

به سر بزن،

سنگین از سکوتیدن.

به دل فرو کن،

تیز از تیزابیدنِ سگانِ نر.

دور گلو بتاب،

چون طنابیدنِ تار،

بر تارکِ فریادی،

که چه زیر چه بالا،

روزنی می‌جوید،

که کرور‌کرور،

درد بریزد بر سرِ سگانِ نر.

از میانِ تلاطم گذشتن،

دست بر سر،

تیزی در گلو،

و دندان بر جگر.

از میانِ آتش گذشتن

سیاوش‌وار،

که سیاه‌سیاه

بر زردیِ گونه‌ها،

انگار که اشک‌اشک،

چون مرواریدِ سیاه.

از میانِ دودِ غلیظ گذشتن،

غیظ‌آلود،

قروچه‌کنان بر سیاهیِ انبوهِ سنگینِ ساکت،

از سگانِ نر.

 

آن زمان شما ناچار بودید متن اصلی را بگذارید تا باور کنند؟

مهیار مظلومی: بله من متن اصلی را می‌گذاشتم تا متوجه شوند. بین بچه‌هایی که با متن‌های بوکوفسکی سروکار دارند این عبارت مصطلح است که می‌گوییم داخل ایران به‌جای خود بوکوفسکی، «آیت‌الله بوکوفسکی» داریم!

فکر می‌کنید این تلاش‌های شما برای مبارزه با سانسور یا دورزدن سانسور در ادبیات فارسی به سرانجام می‌رسد؟

مهیار مظلومی: بالاخره هرکسی در حد توان خودش باید قسمت کوچکی از این پازل سردرگم را درست کند. من هم اگر بتوانم در حد خودم مقداری از این کلاف را باز کنم و تعدادی انسان را متوجه کنم تا به سمت شیوه‌ی بدون سانسور بیایند برایم خوب است. انتظارم این نیست که بخواهم همه چیز را درست کنم اما معتقدم هرکسی باید قدمی بردارد تا به اجتماع مطلوب برسیم.

تجربه‌ی شما از سرودن شعر به زبان انگلیسی چیست؟

مهیار مظلومی: من مستقیم به زبان انگلیسی شعر ننوشتم؛ البته نوشتم، ولی نه به‌صورت خیلی زیاد. مثلاً در مسابقات شعر انگلیسی شرکت کرده‌ام ولی با این که به‌صورت فارسی بنویسم و بعد آن را ترجمه کنم راحت‌تر هستم. هرچند قسمتی از آن معنا و مفاهیم از بین می‌رود ولی ترجیح می‌دهم خودم ترجمه کنم تا یکی دیگر بعدها آن را ترجمه کند.

پس احتمالاً موافق هستید که سرودن شعر به هر زبان می‌تواند تجربه‌ی منحصربه‌فردی باشد؟

مهیار مظلومی: بله. برای هر زبانی متفاوت است و البته بستگی زیادی به دایره‌ی لغات و حس شاعر دارد. شما باید ببینید با کدام زبان رابطه‌ی احساسی بهتری دارید. من چون زمانی که به کانادا آمدم ۲۸ سالم بود رابطه‌ی احساسی بهتری با زبان فارسی داشتم. شاید اگر در ده سالگی به اینجا می‌آمدم با نوشتن شعر به زبان انگلیسی حال بهتری داشتم.

و سخن پایانی؟

مهیار مظلومی: از فرصتی که در اختیارم قرار دادید سپاسگزارم و امیدوارم که شرایط مملکت درست شود، سانسور برچیده شود و هنر و ادبیات ایران از این وضعیتی که گرفتارش است نجات پیدا کند؛ چرا که دارد به قهقرا می‌رود.

آقای مهیار مظلومی عزیز از فرصتی که در اختیار مجله هفته قرار دادید سپاسگزارم.

ارسال نظرات