داستان کوتاه؛ به سوی سرنوشت
جهانیار سعی میکند دختر را از روی زمین بلند کند، اما او هیچ واکنشی نشان نمیدهد، سرما در جانش نفوذ ک...
مهماندار افتاده است. اسباببازیها همهجا پخش شده است. مامان محکم مرا توی بغل میگیرد. از کنار پنجرهها آتش دیده میشود. هی سرم گیج میرود. هی سرم گیج میرود.
جهانیار سعی میکند دختر را از روی زمین بلند کند، اما او هیچ واکنشی نشان نمیدهد، سرما در جانش نفوذ ک...
دلبر یزدانپناه متولد ۱۳۶۳، لیسانس عکاسی و فوقلیسانس پژوهش هنر است. او از سال ۱۳۹۴ مینویسد و در هم...
شاید نشستن کردها، ترکها، یونانیها، ارامنه، آذریها، ایرانیها و عراقیها در کنار هم و دور یک میز ا...
وقتی فکر میکنم-غیر از دوبار- همیشه به جایِ نشستنِ تیمورو و سرعت و ارادهاش و طعمِ پیروزی که میچشید...
من دخترکمو قایم کردم تا دست اون پستفطرت بهش نرسه. از همهشون متنفرم. از اون مرتیکهٔ هرزه وقتی اون ز...
همیشه مهاجرت برای قشر بزرگی از ما ایرانیها، راهی یکطرفه بوده است. یک تصمیم چشمبسته و یک هندوانه س...
عالیه را که گفت صدایش لرزید، بغضش، ورم گلویش لرزید، یک لایه اشک جلوی چشمهایش لرزید و از پشت اشکها م...
سه هفته از آمدنمان به ایران میگذشت. کمکم وقت رفتن رسیده بود، که یک شب از نیمه گذشته، مادر در اتاق...
همواره شاهد بازی بادها با زمانهها هستم. گوشم به پشت در است به پشت شیشههای ارسی. باد با زبانی روان ...