داستان کوتاه: هفتسین بیسین
پانزده سال پیش هم، وقتی با خانه و خانواده خداحافظی کردم و تن به یک سفر دور و بی انتها دادم، میخواست...
زن میگوید: تازه، اون موقعهاش رو ندیدی. جوونتر که بود، بچههای فامیل عاشقش بودن. سربهسر همه میذاشت. روزای عید، ده تومنی تا نشده از لای قرآن میداد به همه. میگفتن، دستش اومد داره.
پانزده سال پیش هم، وقتی با خانه و خانواده خداحافظی کردم و تن به یک سفر دور و بی انتها دادم، میخواست...
مدتی پیش و پس از خروج از یک گروه بهاصطلاح تخصصی اما بیشتر پرافاده و وقتگیر در تلگرام، با بیمیلی و...
خب بابا. کی حالا منو نگاه میکنه؟!. ببین مرد غیرتی خیلی خوبه. اصلاً مرد شل و ول به درد نمیخوره. همی...
بدم میآید که چشمهای بیژن همیشه قرمز است و گاهی روی پشت بام سیگار که میکشد آه میکشد و نگاه میکند...
ﻣﻦ ﻫﻴﭻ ﺩﺭکی اﺯ ﺗﻬﺮاﻥ ﻧﺪاﺷﺘﻢ اﻣﺎ ﺷﻜﻞ ﺑﻨﺎی ﻣﻴﺪﻭﻥ ﺷﻬﻴﺎﺩ ﺗﻮی ﺫﻫﻨﻢ ﺣﻚ ﺷﺪ، ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻳﻢ و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﻮاﺭ اﺗﻮ...
نویسنده کتاب «رز و پو» کتابی کلاسیک، قدیمی و معتبر را به مخاطبانش پیشنهاد میکند که خواندنش سالهاست...
اگر شما علاقهمند به هرکدام از سبکهای ادبی، از کتابهای داستانی گرفته تا داستانهای مصور هستید، عنو...
از برندگان سرشناس این جایزه در سالهای گذشته میتوان به «مارسل پروست» ۱۹۱۹، «سیمون دوبووار» ۱۹۵۴ و «...
مدتها بود که هرروز صبح کتابش را روی میزم میدیدم. عنوانش من را با خود به خلاء میبرد، نمیفهمیدم که...