داستان کوتاه؛ نصیب و قسمت
حوا درحالیکه دست به کمرش گرفته بود و بر شکم برآمدهای خویش دست میکشید، مقابل ارسی آشهدار ایستاده ...
روز آفتابی بود، منازل کنار هم مانع اشعهای خورشید بر بام و در قریهای ده قلندر چاردهی کابل میشد. مریم پشت به آفتاب نیمه نفس خزانی داده بود، چشمانش خط طویلی را میپیمود، چرتش به درازای راه شیری طویل و پیچاپیچ راه میرفت.
حوا درحالیکه دست به کمرش گرفته بود و بر شکم برآمدهای خویش دست میکشید، مقابل ارسی آشهدار ایستاده ...
من سالهای زیادی شعر کلاسیک نوشتم و اختصاصا غزل. اما ادامه ندادم یا به صورت جدی دنبال نکردم. دلیلش ا...
گراناز موسوی متولد ۱۳۵۲ در تهران، شاعر و فیلمساز معاصر ایرانی است. او به جز سرودن شعر به نوشتن نقد ک...
دوست و همکار گیتی دل و نادل ازش پرسید: گیتی جان! خفه نمیشوی سؤالی از شما بکنم. گیتی درحالیکه مشغول...
تهدیگ فقط خوشمزهترین قسمت غذا برای ما ایرانیان نیست. «تهدیگ» نام کتابی است که برای نویسندهاش، نا...
کتاب اولم تحت عنوان «چهارده معصومه» در برلین، کتاب دومم تحت عنوان «و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرف...
متولی شال سبز را بهکمرش بست و با زحمت زیاد با یک اهرم قوی دیلم قوچ را جابهجا کرد، از طرف مشهد-شرق ...
خانم شاهحسینزاده متولد ۱۳۵۶ ارومیه شاعر، نویسنده و تصویرگر کتاب کودک است. او ادبیات خوانده و تاکنو...
قاضی را به حق باید مترجمی دانست که میتوان از کودکی با کتابهای او شروع کرد، در نوجوانی و جوانی همرا...