ساره سکوت در گفت‌وگو با هفته:

دین را کنار گذاشتم زیرا در جامعه‌ی باز نگاهم عوض شد

کتاب اولم تحت عنوان «چهارده معصومه» در برلین، کتاب دومم تحت عنوان «و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشد» و کتاب سومم به‌نام «پیامبر درخت‌ها» نیز در ایران چاپ شدند.

 

فرنگیس شکیبا

 

ساره سکوت

در ۱۳۶۳ خورشیدی در ایران به دنیا آمده و ساکن کشورهای آمریکا و کاناداست. تحصیلات دانشگاهی‌اش در ایران در دو رشته‌ی کامپیو‌تر و مهندسی شیمی به دلیل مهاجرت از ایران ناتمام ماند. پس از مهاجرتش، در شهر تورنتو تحصیلاتش را در دو رشته‌ی دستیاری دندانپزشکی و رشته علوم زیست‌پزشکی ادامه داد. خانم سکوت از سال ۲۰۱۲ در دانشگاه یورک تورنتو و بعدها تحت عنوان کانون شعر تورنتو برنامه‌های ادبی مختلفی برگزار کرده است. از او سه مجموعه شعر با نام‌های «چهارده معصومه»، «و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشد» و «پیامبر درخت‌ها» در داخل و خارج از ایران منتشر شده است. در این مجال با این شاعر جوان به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم.

 

از چه زمانی به‌صورت عام با ادبیات و به طور خاص با شعر آشنا شدید؟

ساره سکوت: از کودکی چیزهایی می‌نوشتم اما نمی‌دانم چقدر از آن به‌عنوان فعالیت ادبی محسوب می‌شود. اولین باری که به‌صورت جدی شروع به فعالیت و مطالعه کردم، فکر می‌کنم ۱۳ سالم بود. آن موقع بلاگر بودم و یک‌صفحه برای خودم در پرشین‌بلاگ راه انداخته بودم. بعد از آن برای مدتی با اسم مستعار کار کردم. در اواخر دوره‌ی نوجوانی به کانادا مهاجرت کردم و از همان موقع شروع به نوشتن با نام خودم کردم.

کتاب اولم تحت عنوان «چهارده معصومه» در برلین و از طرف نشر گردون و توسط آقای عباس معروفی چاپ شد. کتاب دومم تحت عنوان «و جایی نرفتن جاهایی که از ما نرفته باشد» و کتاب سومم به‌نام «پیامبر درخت‌ها» نیز در ایران چاپ شدند. در حال حاضر نیز کتابی دارم که تقریباً در مراحل پایانی است. البته خیلی وقت است درگیرش هستم. همه‌ی کتاب‌های قبلی من شعر هستند ولی این آخری شعر نیست.

مضمون این کتاب چیست؟

ساره سکوت: این کتاب درواقع به‌صورت داستان است ولی چندین نسخه از آن دارم و همچنان نمی‌دانم با آن چه کار کنم. یک‌روز باید بنشینم و تکلیفش را روشن کنم! اسمش «جنِ قنات حاج‌شمس» است.

چه شد که بعد از چند کتاب شعر به‌طرف داستان روی آوردید؟

ساره سکوت: البته من قبلاً هم داستان‌های کوتاه نوشته بودم؛ مضمون این کتاب براساس واقعیت‌های زندگی شخصی است. یکی از دلایلی که آن را شروع کردم این بود که بخش‌هایی از داستان را پدربزرگم نقل کرده بود و بعد از فوتش تصمیم گرفتم آن‌ها را بنویسم. قسمت‌هایی از آن حالت فولکلور دارد و داستان‌هایی که مربوط به محله و قومیت خاص است. چند سالی هم طول کشید تا آدم‌هایی که فکر می‌کردم شاید از داستان چیزی بدانند را پیدا کنم و با آن‌ها گفت‌وگو کنم.

پس با یک داستان کاملاً واقعی و رئال مواجه هستیم.

ساره سکوت: بله می‌شود گفت ریشه در واقعیت دارد و براساس یک ماجرای واقعی شکل‌گرفته است؛ البته انتهای همان واقعیت‌ها هم واقعی نیست.

قصد دارید این کتاب را داخل ایران منتشر کنید یا خارج از ایران؟

ساره سکوت: اصلاً گمان نمی‌کنم که به دلیل وجود سانسور، امکان چاپ این کتاب در ایران وجود داشته باشد.

 

 

شما اواخر نوجوانی از ایران مهاجرت کردید؛ یعنی حدود بیست سال است خارج از ایران هستید. مهاجرت چه تأثیری بر افکار، زبان و کارهای شما داشته است؟

ساره سکوت: فکر می‌کنم اولین موردی که تحت‌تأثیر قرار گرفت نحوه‌ی تفکر و جهان‌بینی من بود. چون یک‌دفعه از یک خانواده‌ی بسیار مذهبی به یک جامعه‌ی بازتر پیوستم. در زندگی حرفه‌ای هم همان کتاب‌هایی را که قبلاً هم خوانده بودم با دیدی تازه بازخوانی کردم. دیدگاهم نسبت به دین عوض شد و دین را کنار گذاشتم. از آنجا به بعد انگار یک‌دفعه قدم بزرگی را پریدم و تغییر جهان‌بینی روی شعرهایم هم تأثیر گذاشت. مثلاً من در دوران نوجوانی شعرهایی درمورد امامان نوشته بودم و حالا یک‌باره با آدمی مواجه می‌شوید که حتی خدا را هم قبول ندارد! درنتیجه، تغییرات چشمگیری در شعرها به وجود می‌آید. فکر می‌کنم بزرگ‌ترین آثار، حول همین تغییر دیدگاه می‌چرخد. البته چون من اواخر دوره‌ی نوجوانی از ایران خارج شدم، شاید اگر داخل ایران هم بودم این تغییرات هم با مرور زمان اتفاق می‌افتاد. کما این که بسیاری از دوستان هم در ایران با این مسئله روبه‌رو شدند و شاید این تغییرات بیشتر در ارتباط با افزایش سن است نه مهاجرت!

به عقیده من، هر تغییر بزرگی در زندگی فرد به‌نوعی استرس‌آور است، حالا افراد می‌توانند با این استرس برخورد مثبت یا منفی داشته باشند. بعضی‌ها این استرس را به‌عنوان عامل تغییر در دیدگاه و هنرشان استفاده می‌کنند و برای بعضی افراد هم آن استرس مانع فعالیت‌ها می‌شود و به شک می‌افتند که شاید آن کارایی سابق را ندارند.

من فکر می‌کنم زمانی که در ایران بودم چنان مطرح نبودم و چون مخاطبانم محدود بودند و در آن حد دسترسی به مخاطب نداشتم، کَنده شدن از آنجا یا آن محافل زیاد برایم ناراحت‌کننده نبود. بعد از آن ناچار شدم خودم راه‌هایی برای جذب مخاطب پیدا کنم، ولی این شرایط برای کسی که نامش مطرح و معتبر است و می‌خواهد از ایران خارج شود فرق می‌کند؛ چنین کسی در داخل ایران برای خودش دبدبه و کبکبه‌ای دارد و همه این‌ها را به یک‌باره از دست می‌دهد و همین موضوع می‌تواند ناراحت‌کننده باشد؛ بنابراین گمان می‌کنم من از این لحاظ شانس آوردم و در سنی اقدام به مهاجرت کردم که لطمه‌ی زیادی نخوردم.

آیا شما تابه‌حال تلاش کرده‌اید به زبان انگلیسی شعر یا داستان بگویید؟

ساره سکوت: بله من کارهایی دارم که به زبان انگلیسی نوشتم و حتی اجرا شده است و اتفاقاً از آن‌ها استقبال خوبی هم می‌شود. مثلاً من شعری به زبان انگلیسی به‌نام «مارمالاد ایرلندی» (Irish Marmalade) درخصوص سندرم اختلال اضطراب پس از سانحه یا PTSD نوشتم که حدود چهل هزار بار دیده شده است.

در چه فضاهایی دیده شده است؟

ساره سکوت: در صفحات شعر، اینستاگرام و… به‌نظر می‌رسد که شما وقتی زبان مادریتان فارسی است اگر به انگلیسی بنویسید بیشتر دیده می‌شود. ولی به‌عنوان کسی که سال‌ها در زبان فارسی کار کرده و یک‌سری ابزارها و مهارت‌هایی در آن به‌دست آورده می‌گویم که نوشتن به زبان دیگر کمی سخت است.

من تازه امسال شروع به انگلیسی نوشتن کردم؛ چراکه از امسال بیشتر از نیمی از عمرم را در خارج کشور زندگی کردم. با زبان انگلیسی آشنا شدم و کمی با آن عجین شدم و نسبت به آن احساس غریبی ندارم. به اندازه‌ی کافی کتاب انگلیسی خوانده‌ام، دانشگاه رفته‌ام و به‌مرور نسبت به آن زبان احساس راحتی پیدا کردم. بااین‌حال تازه می‌خواهم کارکردن با زبان انگلیسی را شروع کنم.

برای من از زمانی که وارد ادبیات فارسی شدم تا روزی که توانستم در محیط عمومی اعلام کنم ساره سکوت هستم و این شعر من است، حدود ۱۵ سال طول کشید. حالا هم امیدوارم ۱۵ سال دیگر بتوانم در محیط عمومی کتابم به زبان انگلیسی را معرفی کنم.

به‌عنوان زنی که به زبان فارسی شعر گفته و داستان نوشته است فکر می‌کنید بیشتر تحت‌تأثیر چه کسی بوده‌اید؟

ساره سکوت: می‌توانم بگویم در مرحله‌ای از زندگی‌ام به‌طور جدی نوشته‌های فاکنر را خواندم و در آنجا دید من نسبت به نوشتن تغییر کرد. از آن به بعد هم طور دیگری نوشتم. درنتیجه اگر بخواهم بگویم تحت‌تأثیر چه کسی قرار گرفتم و اصلاً شعرهایم و حتی انتخاب نام کتاب شعر دومم عملاً به‌نوعی متأثر از سه‌گانه‌ی بکت بوده و حتی نام «مالوی» در شعر هم برگرفته از این اثر است. درمجموع می‌توانم بگویم نوشته‌های بکت یا فاکنر بر روی من تأثیر عمیقی داشتند.

 

 

شما در حال حاضر در خارج از ایران با چه افرادی ارتباط و تبادل فکری و ادبی دارید؟

ساره سکوت: با خیلی‌ها در ارتباط هستم؛ چراکه مدتی مسئول صفحه‌ی ادبیات یکی از نشریات بودم. درنتیجه با همه تماسی برقرار می‌کردم و قاعدتاً با خیلی از آن‌ها دوستی و آشنایی دارم. مخصوصاً که الآن حدود ۲۰ سال می‌شود که در این حیطه فعالیت می‌کنم و ده سال از آن را به‌شکل جدی فعالیت کردم و حداقل یکی، دو سال برای مجلات و غیره نوشته‌ام؛ بنابراین به‌شکل روزانه یا هفتگی با این افراد گفت‌وگو می‌کردم. از این رو فکر می‌کنم بخش قابل‌توجهی از افرادی که به فارسی می‌نویسند را می‌شناسم.

فکر می‌کنید چرا در خارج از فضای جغرافیایی ایران یک کامیونیتی متشکل از نویسندگان یا شعرا شکل نگرفته است؟

ساره سکوت: من فکر می‌کنم چنین کامیونیتی وجود دارد؛ منتها با دیگر کامیونیتی‌ها و آن چه در ذهن شماست متفاوت است. نمی‌دانم شما خبر دارید یا نه ولی خود من یک کانون شعر در تورنتو داشتم و دارم. یک نهاد ادبی به‌نام «کانون شعر تورنتو» دارم و در آنجا از خیلی‌ها دعوت کردیم که بیایند و سخنرانی بکنند، شعری بخوانند یا امضای کتاب داشته باشند و… آن کامیونیتی وجود دارد منتها وقتی شما دارید به نویسندگان و شعرا فکر می‌کنید و درکل کامیونیتی‌شان مثلاً با کامیونیتی موزیسین‌ها و… متفاوت است. هنرمندان در جایگاه‌های متفاوت کامیونیتی‌های متفاوت دارند. شاعران و نویسندگان معمولاً منزوی‌ترند و نوع ارتباط گرفتنشان متفاوت است.

منظورتان این است که درون‌گراتر هستند؟

ساره سکوت: اگر درونگرا هم نباشند، کمی با تنهایی راحت‌ترند. شما فکر کنید مثلاً موسیقیدان‌ها یا کسانی که کار موسیقی انجام می‌دهند معمولاً دور همدیگر جمع می‌شوند؛ به خاطر این که برای اجرای کارشان به هم نیاز دارند و این نوع اجتماع تبدیل به فرهنگ آن‌ها شده است. مثلاً وقتی شما با بیست نفر روی صحنه کار می‌کنید، دیگر آن بیست نفر یا آن زندگی بیست‌نفره تبدیل به فرهنگ تو می‌شود. ولی زمانی که می‌نویسید خودتان هستید و همیشه تنهایید. اصلاً برای این که بتوانید تمرکز کنید و بنویسید نیاز به‌تنهایی دارید و این هم تبدیل به‌ فرهنگ زندگی‌تان می‌شود. بنابراین فکر نمی‌کنم بشود از شاعران و نویسندگان انتظار داشت که کامیونیتی مشابهی با هنرمندان تئاتر یا کسانی که کارهای جمعی دیگر انجام می‌دهند، داشته باشند.

منظورتان این است که این کامیونیتی‌ لزوماً نیازی ندارد نمودِ بیرونی داشته باشد.

ساره سکوت: بله به این شکل نیست؛ یعنی شکلش قاعدتاً متفاوت است. اتفاقاً ارتباط بچه‌ها بسیار هم زیاد است. من به‌عنوان کسی که سال‌های زیادی است در این کامیونیتی هستم، متوجه شدم ارتباط خیلی از ما حتی به‌صورت روزانه است؛ چرا که با هم کار می‌کنیم، امضا جمع می‌کنیم، گفت‌وگو می‌کنیم، برای کسانی که در زندان هستند ابراز نگرانی می‌کنیم. همه‌ی این ارتباطات وجود دارد اما چون معمولاً در دیدِ جامعه نیست، در پشت‌صحنه انجام می‌گیرد و معمولاً دو یا چندنفره است. یعنی به این شکل نیست که همه‌ی شاعران و نویسندگان جایی دور هم جمع شوند و این ارتباطات نمود بیرونی پیدا نمی‌کند.

و کلام پایانی؟

ساره سکوت: در کلام آخر دوست دارم به همان حس کامیونیتی که به آن اشاره کردید برگردم. فکر می‌کنم خیلی بحث‌ها بر سر همین موضوع وجود دارد. این نوع فرهنگِ کارِ تنهایی یا انزوای درونی‌شده میان شاعران و نویسندگان موجب بروز آسیب‌هایی می‌شود؛ مخصوصاً زمانی که در مورد کارهای صنفی و جمعی صحبت می‌کنیم. من به‌عنوان شاعر و نویسنده‌ای که درگیر چنین مسائلی بوده و از نزدیک شاهد این نوع فعالیت‌ها بوده‌ام فکر می‌کنم زمانش رسیده که بنشینیم و راه چاره‌ای برای تغییر این نوع فرهنگ منزوی پیدا بکنیم تا بتوانیم آن را به کارهای جمعی، گروهی یا حتی تشکیلاتی و به هر صورت کارهایی که به انسجام گروهی نیاز دارند تغییر دهیم.

درنهایت ما به کارهای صنفی نیاز داریم تا بتوانیم حداقل از بچه‌هایی که در داخل ایران هستند، حمایت کنیم یا مثلاً به‌نوعی با گرد هم آمدن در برابر ستمی که جمهوری اسلامی به آنها روا می‌دارد اعتراض و مقاومت کنیم. به عقیده‌ی من این هماهنگی و جمع‌شدن دور هم نیاز امروز ما است و نیاز است که بنشینیم و با همدیگر صحبت کنیم تا راهکارهایی پیدا کنیم که این نوع کامیونیتی که کسی متوجه آن نمی‌شود را گسترش دهیم. از شما بابت وقتی که برای این گفت‌وگو فراهم کردید سپاسگزارم.

من هم از شما برای فرصتی که در اختیار مجله هفته قرار دادید صمیمانه سپاسگزارم.

برچسب ها:

ارسال نظرات