این «ته‌دیگ» را باید خواند؛ درباره کتاب آشپزی ناز دروایان نویسنده و بازیگر ایرانی-کانادایی

این «ته‌دیگ» را باید خواند؛ درباره کتاب آشپزی ناز دروایان نویسنده و بازیگر ایرانی-کانادایی

ته‌دیگ فقط خوشمزه‌ترین قسمت غذا برای ما ایرانیان نیست. «ته‌دیگ» نام کتابی است که برای نویسنده‌اش، ناز دراویان هم شهرت آورده و هم جایزه. کتابی که دستور‌العمل‌های پخت غذاهای ایرانی و داستان‌های سفر او به عنوان یک مهاجر از ایران به رم، ونکوور و لس آنجلس را با خواننده به اشتراک می‌گذارد.

ته‌دیگ فقط خوشمزه‌ترین قسمت غذا برای ما ایرانیان نیست. «ته‌دیگ» نام کتابی است که برای نویسنده‌اش، ناز دراویان هم شهرت آورده و هم جایزه. کتابی که دستور‌العمل‌های پخت غذاهای ایرانی و داستان‌های سفر او به عنوان یک مهاجر از ایران به رم، ونکوور و لس آنجلس را با خواننده به اشتراک می‌گذارد.

به گزارش هفته و به نقل از سی‌بی‌سی می‌خوانید که گفت‌وگویی با ناز دراویان داشته؛ نویسنده کتاب «ته‌دیگ» که جایزه کتاب اول جولیا چالد (آشپز امریکایی) را از آن خود کرده و به‌واسطه این کتاب بسیاری را نه فقط با غذای ایرانی که با فرهنگ مردمی که از آنجا ریشه گرفته است؛ آشنا می‌کند. چراکه معتقد است؛ غذا آدم‌ها را به هم متصل می‌کند و دروازه و معرفی شخصیت افراد است.

مادری شاعر که نان‌آور خانواده می‌شود

ناز دراویان و خانواده‌اش، سال ۱۹۸۲ به نورث ونکوور مهاجرت می‌کنند. مادرش شاعر و پژوهشگر و پدرش به‌عنوان یک معمار، آموزش دیده بود و کار می‌کرد اما بعد از آمدن به کانادا هیچ‌کدام نتوانستند فوراً در حرفه خودشان شغلی پیدا کنند. هنگامی که پدر و مادر به دنبال راه‌هایی برای تأمین معاش خانواده بودند؛ یک برخورد تصادفی با اغذیه‌فروشی ایرانی، مسیر زندگی‌شان را تغییر می‌دهد.

ماجرا از این قرار بوده که صاحب آنجا به دنبال خرید نان بربری بوده و مادر ناز دراویان بدون لحظه‌ای درنگ، می‌گوید که نان را برایش تهیه می‌کند. او که هرگز در زندگی خود حتی یک نان هم نپخته بوده این کار را انجام می‌دهد و معلوم می‌شود چنان در این کار مهارت و استعداد دارد که می‌تواند نان یک شهر را بپزد. از آن به بعد مادر به معنای واقعی کلمه نان‌آور خانواده می‌شود.

دراویان می‌گوید: «قرارهای بازی بعد از مدرسه به طور طبیعی به شام خوردن ختم می‌شد. همیشه هم این گفت‌وگوها بود که من اهل کجا هستم، چگونه نام کشورم تلفظ می‌شود و… خیلی از دوستانم هم اصلاً نمی‌دانستند ایران کجای نقشه است.»

اما غذا و نان تنها منبع درآمد خانواده نمی‌شوند؛ بلکه راهی طبیعی برای برقراری ارتباط خانواده تازه مهاجرت کرده با دیگران و سازگار شدن با زندگی جدید در کشوری دیگر را هم به وجود می‌آورد.

بریتیش کلمبیا هم تلخ است و هم شیرین

این نویسنده که در رشته بازیگری هم فعالیت می‌کند؛ ساکن لس‌آنجلس است اما هرسال تابستان، حتماً سری به بریتیش کلمبیا می‌زند که از زمانی که آن‌ها وارد آن شدند تا به امروز تفاوت زیادی کرده است، آن‌قدر که ناز می‌گوید: «الان همه مواد غذایی ایرانی به‌راحتی پیدا می‌شود اما آن زمان اگر زعفران و یا لیموترش خشک ایرانی می‌خواستیم باید نامه می‌فرستادیم تا برایمان (از ایران) ارسال کنند.»

بازگشت به ونکوور برای دراویان هم تلخ است و هم شیرین. تلخ از این نظر که حس می‌کند؛ چقدر زمان گذشته و شیرین از این نگاه که بازارهای ایرانی بسیار پررونق و خوبی در شهر هست.

ارسال نظرات