دو شعر از محسن خیمهدوز
دو شعر از محسن خیمهدوز
سرش را درون بالش فرو کرد تا در لحظه غرق شود و فراموش کند که چقدر کار برای انجام دادن دارد. چشمهایش را محکمتر بست. با دست راستش، زنگ ساعت گوشی را خاموش کرد و درحالیکه سعی میکرد چشمهایش را باز کند، یکچشمی به صفحهی موبایل، نگاه کرد.
دو شعر از محسن خیمهدوز
مدوسا، شعری از لوئیس بوگان (برگرفته از کتاب پیکرهی این مرگ، ۱۹۲۳)، ترجمه علی ثباتی، بهمناسبت سالق...
خاطراتِ بروبکسِ هیئت به قلم عالیجاه مهاجری است که در شماره سوم مجله فرهنگ و ادب هفته میخوانید.
دههی چهل را دورهی طلایی ادبیات ایران میدانند. دورهی انتشار آثار آوانگارد و پیشرویی از نویسندگان ...
در کتاب «نقشِ بازدارندهی عرفان در رشد اندیشه در ایران» ابتدا به تاریخ نقد، به ویژه در پیوند با عرفا...
«اوژن یونسکو» از بزرگان نمایشنامهنویسی در قرن بیستم، در نامهای به «هانری کُربَن» فیلسوف فرانسوی، د...
اغلبِ داستانها بهانههایی کوچک دارند برای روایت شدن، اما بسنده نمیکنند به روایت صِرف همان چیز، چون...