«روز مبارزه با سانسور» فقط یک روز نیست
اشتباه نکنیم و حواسمان باشد که سانسور حکومتی فقط قلمرو ادبیات و هنر و فرهنگ را نشانه نگرفته، هر نوع ...
کهنالگوها برای من بسیار مهماند. نگاه «در آنسوی آبها»به هویت انسانی مرا جذب کرد؛ من چه کسی هستم و از کجا آمدهام؟ اینجا صحبت انسان بودن در میان است. یک جا زن به مرد ماهیگیر میگوید تو نام نداری اما قصه داری و جالب است که زن خودش نام دارد ولی قصه ندارد. یا قصه هم دارد ولی بیانش نمیکند. و مرد به او میگوید تو هم قصه داری و یک روز قصهات را برایم تعریف میکنی. شاید زیباترین و شاعرانهترین چیز همین است که دو تا انسانِ تنها یکدیگر را پیدا میکنند. اولین بار که هم را میبینند، این نکته را نمیگیرند... انگار یک حسی هست اما باید کشفش کنند.
اشتباه نکنیم و حواسمان باشد که سانسور حکومتی فقط قلمرو ادبیات و هنر و فرهنگ را نشانه نگرفته، هر نوع ...
مرگ گاهی آرام میرقصد، با تیغی در دست و شنلی سیاه بر دوش آنطور که فرنگیها ترسیمش میکنند، یا فرشتهوار...
اولین چیزی که در مورد تو بسیار مورد توجه است، تنوع مدیومهایی است که از طریق آنها خلاقیتت را بروز م...
یکی از بهترین حرفهایی که بعد از درگذشت آدمها شنیدم و کمی آرامم کرد، حرف لطیف کاشیگر پدر مدیا کاشیگ...
افشین زردین از اوایل دههی هشتاد به طور حرفهای نقاشی را شروع کرد. خودش میگوید همان موقع هم رگههای...
ترجیحم این بود که با مقایسهی دو تصویر شروع کنم؛ اول، تصویر مردی (یونس) که در آغاز رمان از تپهای...
شمارهی دوم «هفتهی فرهنگ و ادب» را زندگی نام نهادیم و رنگ سبز بر چهرهاش پاشیدیم و تمام نیرو و انرژ...
«پلهپله تا داستان» ستون ثابتی است در بخش ادبیاتِ داستانیِ ماهنامهی فرهنگ و ادب هفته که در هر شماره...
وقتی چمدان بستم... چمدان بستم؟ و ترک دیار کردم... ترک دیار کردم؟ وقتی فرود آمدم در سرزمینی سرد و پهن...