پیر ما وقت سحر بیدار شد!
برخی از صوفیان واصل پیر و آموزگاری جز طبیعت، هستی یا کائنات نداشتهاند. در این شمار، میتوان از اویس...
پانزده سال پیش هم، وقتی با خانه و خانواده خداحافظی کردم و تن به یک سفر دور و بی انتها دادم، میخواستم با نوروز شکوفا شوم. آخرین جشن نوروز توی خانه، بزم دل کندن و رفتن بود. خانه پر شد از دوستها و قوم و خویشهایی که برای دید و بازدید نوروزی و خداحافظی آمده بودند و من در میان آنها چقدر احساس تنهایی میکردم.
برخی از صوفیان واصل پیر و آموزگاری جز طبیعت، هستی یا کائنات نداشتهاند. در این شمار، میتوان از اویس...
چند ویژگی، یک بازی را جذاب میکند: اینکه بیم و امیدها تا لحظه آخر بپاید، اینکه آگاهی و مهارت با شانس...
مدتی پیش و پس از خروج از یک گروه بهاصطلاح تخصصی اما بیشتر پرافاده و وقتگیر در تلگرام، با بیمیلی و...
سرش را به عقب برگرداند و گفت: همین پشت، توی همین انبار چوب میخوابیدم. گاهی چیزی میخوردم، گاهی هم ر...
فرامرز اصلانی برایم از سفر میخواند و من به سفر هر روزهام در شهری به وسعت همه دنیا در میان متنوعتر...
پشتیبانیِ سازمانِ آموزش و پرورش و یکدندگی کسانی که بردن نامشان سخن را به درازا میکشد. سرانجام گرهه...
من همیشه آگاهانه حاضر نشدم زبان مادری را از دست بدهم. در نهایت چه باقی میماند؟ آنچه میماند زبان ما...
مردمسلح دوری خورد؛ نخست از همه دو هنرمند را گلوله باران نمود. بعد با خونسردی به همه مردان و زنان هوت...
باور اینکه بازیگران قدرت همه لعبتگانی هستند که سرنخ آنها در دست نیروهای خارجی یا ماوراییست تنها ب...