عزیز از دست رفته؛ داستان کوتاه
با قلبی که از غصه به سنگینی کوه شده بود وارد خانه شدم. به محض ورود کفش هام رو به گوشه ای پرت کردم و ...
بریدهای از رمان: پیرزن، با عصای بلند چوبینش، پیشاپیش همه بود و در آهستگی قدمهایش هم انگار تند راه میرفت. آیدا از حیاط رفت بیرون و در را به روی ممدعلی بست و تکیه داد به در تا برسند. دوباره باز کرد و رفت داخل و از لای در به آنها که مورچهوار و با طمأنینه پیش میآمدند، خیره شد. نزدیکتر که رسیدند گفت: «من چیزی ندارم اینجا.»
با قلبی که از غصه به سنگینی کوه شده بود وارد خانه شدم. به محض ورود کفش هام رو به گوشه ای پرت کردم و ...
زنانی که طلسم تعصبات سنتی منطقه را شکستانده بودند و برای اولین بار به هوتل آمده بودند، تصور غیر از ک...
احمد پوری: «من سالهاست داور جایزه داستان کوتاه ارغوان هستم. امروز هم دراینجا قرار است چند نویسنده بر...
به باور من شما و تمامی تلاشگران حوزه فرهنگ و هنر، همان جادوگری هستید که با اِکسیر جان خود ادامهی ا...
جشن پایانی داستان کوتاه هفته در روز یکشنبه، ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴ در سالن گلوبال لینک، در تورنهیل تورنتو ب...
جشن پایانی داستان کوتاه هفته در روز یکشنبه، ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴ در سالن گلوبال لینک، در تورنهیل تورنتو ب...
جشن پایانی داستان کوتاه هفته در روز یکشنبه، ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴ در سالن گلوبال لینک، در تورنهیل تورنتو ب...
ای میدان و طی میدان، خارهای مغیلان، راههای رهروان و گرمای دشت و بیابان؛ فاطمه خودش را به سرحد جنجال...
بعد از ۳ ماه تلاشِ دستاندرکاران، هفت داورِ ۷۱ داستان را برگزیدند که در رقابت نهایی دومین دوره جایز...
Hafteh magazine uses cookies to ensure you get the best experience on our website. Please visit our Privacy Policy page to learn more