تقدیم به روح سرکش شیوا ارسطویی

سخنرانی فرشته احمدی در جشن پایانی جایزه‌ی داستان کوتاه هفته ۲۰۲۵

تقدیم به روح سرکش شیوا ارسطویی

جشن پایانی سومین دوره جایزه داستان کوتاه هفته کانادا به یاد و خاطره شیوا ارسطویی اهدا شد. در این برنامه که هفتم نوامبر ۲۰۲۵ در تورنتو برگزار شد، فرشته احمدی، دبیر این جایزه ادبی درباره شیوا ارسطویی صحبت کرد. متن کامل این سخنرانی در زیر آمده است.

نویسنده: فرشته احمدی

 

بر آنیم که هر سال مراسم پایانی جایزه‌ی داستان کوتاه هفته‌ی کانادا را به پاس قدردانی به یکی از چهره‌های تاثیرگذار ادب و فرهنگ سرزمینمان تقدیم کنیم و چه حیف که این قدرانی کوچک هر بار گره می‌خورد با مرگ و از دست دادن و افسوس خوردن برای فرصت‌هایی که ساده از دست می‌روند.

جشن اختتامیه‌ی سومین دوره‌ی این جایزه را تقدیم می‌کنیم به شیوا ارسطویی عزیز که دیوانه‌وار نوشت، دیوانه‌وار زندگی کرد اما طاقتش طاق شد و سهولت رفتن را به دشواری ماندن ترجیح داد.

شیوا در جایی نوشته: «انسان بودن دشوار است و زن بودن دشوارتر.» برای درک نوشته‌های او همین عبارت «زن بودن» کلیدواژه‌ی مهمی است که ما را به یکی از اصلی‌ترین درونمایه‌های داستان‌هایش متصل می‌کند؛ زنانگی. شیوا یکی از معدود نویسندگان نسل خودش بود که بی‌پروا و جسورانه و بدون ادا و اطوار از پنهانی‌ترین حس‌های زنانه نوشت. به اسم داستان‌هایش دقت کنیم؛ «او را که دیدم زیباتر شدم»، «آمده بودم با دخترم چای بخورم»، «نی‌نا»، «ولی دیوانه‌وار...». در همه‌ی این آثار و در «افیون»، «آسمان خالی نیست»، «آفتاب و مهتاب» تلاش کرد تا نوری بتاباند به زاوایای تاریک زن بودن.

 

شیوا آن‌گونه نوشت که زیست و زنانگی را با همه‌ی دشوار بودنش ارج نهاد. نوشتن از عشق یا جستجوی عشق شاید از نظر او تنها چیزی بود که می‌توانست به روح سرکش زن لااقل برای مدتی آرامش ببخشد. بنابراین جای شگفتی ندارد که هر مضمونی در قصه‌هایش به محض گره خوردن به سرنوشت زن قصه، دگرگونه می‌شد و بُعد زنانه‌اش بر سیاست و جامعه‌شناسی و جنگ می‌چربید و ناهید، ایزدبانوی آب، سوار بر گردونه‌ی چهاراسبه‌اش از راه می‌رسید و افسار قصه را در اختیار می‌گرفت و آن را می‌کشاند به هر سویی که خود می‌خواست. از روی مرزها می‌پرید و پا می‌گذاشت آن سوی تاریخ و زنانی را به یادمان می‌آورد که دانایی‌شان را پنهان کردند تا زنده بمانند، نویسندگانی را به یادمان می‌آورد که هویتشان را پنهان کردند و با اسم‌های مردانه نوشتند تا تکفیر نشوند. اما... از لابلای این تصاویر تیره و تار گردونه‌ی ناهید را می‌بینیم بر فراز جایی که دیرزمانی قبرستان هر احساس زنانه و هر تار مویی بود که بخواهد آن احساسات را زنده کند، تابوتی می‌بینیم که بر خلاف تابوهای آن سرزمین بر دوش زنانی حمل می‌شود؛ تابوت زن نویسنده، بی‌پنهانکاری، از عمق تاریک‌ترین تاریکی‌ها بیرون آمده و تشییع می‌شود. ناهید لبخند می‌زند زیرا این تصویر با همه‌ی غمناکی‌اش زیباست و خبر از پایان عصر تاریک می‌دهد.

شیوا اگر می‌‌توانست ببیند که پیکرش این‌چنین بر دوش زنان دیگر، به سوی خانه‌ی ابدی‌اش حمل می‌شود حتما لبخندی از سر رضایت می‌زد.

 

یادش را گرامی بداریم و آثارش را بخوانیم.

ارسال نظرات