داستان کوتاه: درد مشترک
زن مودارچینی میزش را جمعوجور میکند که برود. در اتاق را باز میکند، بوی خوش توتون میپیچد توی دماغ...
جبرئیل دوید سمت آمپلی فایر عرش همون موقع عزرائیل اومد توی هال یه یادداشت گذاشت رو میز و رفت! خدا یادداشت رو برداشت یه دستی به ریشش کشید داد زد عزرائیلللل! این چیه آوردی؟ عزرائیل گفت لیست آپ دیت شدهٔ این هفتس مای لرد!
زن مودارچینی میزش را جمعوجور میکند که برود. در اتاق را باز میکند، بوی خوش توتون میپیچد توی دماغ...
شخصیتهای داستان را چه اصلی و چه فرعی، زنان تشکیل میدهند. بهطور کلی، زنان محوریت داستان را عهده دا...
همیشه مهاجرت برای قشر بزرگی از ما ایرانیها، راهی یکطرفه بوده است. یک تصمیم چشمبسته و یک هندوانه س...
نویسنده، کار ویژه فلسفه را هم در شکستن کلیشهها و به زیر کشیدن بتهای ذهنی و عادات سنگی انسان میدان...
پنجم اسفند، برابر با ۲۴ فوریه در تقویم ایران به نامِ روزِ «بزرگداشت زمین و بانوان» نامیده شده است. پ...
انسان وقتی قسمتهای اساسی روح خود یعنی خود واقعیاش را سرکوب و محو نماید و از رشد بازدارد، به مقدار ...
عالیه را که گفت صدایش لرزید، بغضش، ورم گلویش لرزید، یک لایه اشک جلوی چشمهایش لرزید و از پشت اشکها م...
سه هفته از آمدنمان به ایران میگذشت. کمکم وقت رفتن رسیده بود، که یک شب از نیمه گذشته، مادر در اتاق...
تصویری که سهراب از پدر کینه خواهش ارائه میدهد آن چنان آمیخته به ستایش قدرت اوست که میتواند رنجِ هر...