دو شعر از جان اشبری با ترجمه ناصر فرزینفر
اینکه داماد نصفهشب از راه برسد، یعنی چه؟ توی مراسم عروسی معطل شده بود؟ خود عروس کجاست؟ یکی از دختر...
سِرژ میگوید کار بیشتری از دستم برنمیآید. دستش را روی شانهام میگذارد و هر انگشتش اسیدی است که شَتَک میزند روی تنم. میدانم میخواهد کمکی کند، این را هم میدانم که کار بیشتری از دستم برنمیآید یعنی اسبت همین حالاش روی دُز بالای خوابآور و بیحسکننده است، اسب تو یک اسکلت عظیم متحرک است، اسب تو لَنگ است و زندگی برای اسب چلاق، بدتر از مردن است. سرژ همهی اینها را میگوید که ...
اینکه داماد نصفهشب از راه برسد، یعنی چه؟ توی مراسم عروسی معطل شده بود؟ خود عروس کجاست؟ یکی از دختر...
فقط این نبود که زمستان تورنتو سرشار از مه و برف است و میشود با آرامش در گرمای خانه لم داد و از برف ...
من توی بخش بچهبازها کار میکردم و مایکل مسئولیت بخش محکومان تجاوز به عنف را به عهده داشت. در طول ر...
مزرعهی ذرت شبیه دریاچه شده بود. کلبه و باغچهی خدمتکارش نیز زیر آب فرو رفته بود. جریان آب،...
صدا ندا دمیر، داستاننویس معاصر ترک است که پیش از این کتابی با عنوان «ردپای پروانه» منتشر کرده است. ...
شعری از هبه ابو ندی شاعر، نویسنده، و معلّم ۳۳ سالهی فلسطینی اهل غزه و نوشتهشده در تاریخ ۱۰ اکتبر، ...
دو شعر از بایرون و گوته با ترجمه علیرضا اسماعیلپور را میخوانید.
فرانسیس آمده بود دیدن برادرش فرانک، به تسلا. فرانک دلشکسته و در عشق سرخورده بود. کیک میوهای که فرا...
کتاب «داستان چگونه کار میکند» نوشتهی جیمز وود بهتازگی با ترجمهی من توسط نشر اریش در تهران منتشر ...