همه اخبار 4,868 خبر

داستان کوتاه: قوچ سنگی

متولی شال سبز را به‌کمرش بست و با زحمت زیاد با یک اهرم قوی دیلم قوچ را جابه‌جا کرد، از طرف مشهد-شرق به‌سمت جنوب قبله آورد و سپس به‌داخل امامزاده رفت.۱ نزوراتی که ریخته بودند جمع کرد و در یک کیسه ریخت. یک‌نامه هم بود که به امام نوشته بودند. نامه را برداشت ولی نخواند.