نویسنده: بهروز مایل زاده
کتاب گفتاری دربارهٔ بردگی خودخواسته اثر اتین دو لابوئسی را خواندم. اثری کوتاه اما پر از جزئیات، که خواننده را با عمق اندیشهها و دانش نویسنده مواجه میکند. یکی از جنبههای برجستهٔ این کتاب، پاورقیهای مفصلی است که اگرچه حالا میدانم در نسخهٔ اصلی فرانسه موجود نبودهاند و توسط حمید شورکایی در ترجمهٔ فارسی اضافه شدهاند، نقش مؤثری در درک بهتر متن دارند و این کار را میتوان شاهکاری در امر ترجمه دانست.
یکی از نکاتی که هنگام خواندن کتاب ذهنم را مشغول کرد، این بود که این اثر توسط نویسندهای جوان، در حدود شانزده یا هجدهسالگی نوشته شده است؛ موضوعی که باورش برای انسان قرن بیست و یکمی غرق شده در جهان خبرهای زرد دشوار است. گسترهٔ دانش تاریخی، فرهنگی و حقوقی نویسنده، که مترجم نیز آن را بهخوبی منتقل کرده، مسحورکننده است.
اما فراتر از این جزئیات، خود ایدهٔ بردگی خودخواسته که لابوئسی مطرح کرده، مرا به تأمل واداشت و نکاتی را به ذهنم رساند که مایلم به اشتراک بگذارم. امیدوارم این نوشته بستری برای گفتوگو و تبادل نظر باشد، حتی اگر مخالفانی پیدا شوند که این ایدهها را به چالش بکشند.
لابوئسی ساختمان تفکر خود را بر دو ستون اصلی بنا نهاده است: خودکامگی فردی و تأیید جمعی. این دو مفهوم، در نگاه اول، منطقی و پذیرفتنی بهنظر میرسند. اما به باور من، مشکل از آنجا آغاز میشود که نویسنده برای این دو ستون، پیشفرضهایی را در نظر گرفته که چندان درست یا دقیق نیستند.
نخستین پیشفرض این است که خودکامگی، محصول ظهور یک فرد است که در سپهر سیاسی جامعه، دیگران را به اطاعت وامیدارد. نقلقولی از کتاب، این دیدگاه را بهخوبی نشان میدهد:
«چگونه میشود این همه انسان، این همه ده، این همه شهر و این همه ملت، گاه خودکامهای را برمیتابند که جز قدرتی که آنان خود به او میدهند، قدرتی دیگر ندارد؟»
پیشفرض دوم، همگن در نظر گرفتن رفتار مردم یک جامعه است؛ گویی مردم یا همگی سرسپردهاند یا همگی آزادمنش، یا همگی میجنگند یا همگی تسلیم میشوند.
به باور من، این دو پیشفرض دقیق نیستند. در تاریخ، هیچ خودکامهای بهتنهایی ظهور نکرده است. خودکامگی همواره به ساختاری وابسته است که شامل شبکهای از کارگزاران معتمد و همفکر است. بدون این ساختار، هیچ فردی توانایی تثبیت قدرت خود را ندارد. بنابراین، اگر این ساختار را نبینیم و تنها به فرد خودکامه تمرکز کنیم، حتی با حذف او نیز تغییر اساسی در نظام قدرت رخ نخواهد داد. این همان آدرس غلطی است که از نظر من لابوئسی به آن اشاره میکند.
دومین نکته این است که «مردم» را نمیتوان بهعنوان یک واحد اجتماعی همگن در نظر گرفت. برعکس، مردم مجموعهای پیچیده و چندلایهاند که رفتارشان بسته به شرایط تغییر میکند. در بسیاری از موارد، ما با گروهی کوچک اما منسجم از نخبگان یا رهبران در یک سو و گروهی بزرگ اما پراکنده و فاقد انسجام در سوی دیگر مواجه هستیم. این ترکیب، بستری مناسب برای ظهور نظامهای سلسلهمراتبی است که میتوانند بهسرعت به سمت خودکامگی متمایل شوند.
اگرچه ایدهٔ لابوئسی در برخی نقاط خامدستانه بهنظر میرسد، اما همچنان از ارزش بسیاری برخوردار است. شاید بتوان این اثر را سنگبنای اندیشههایی دانست که بعدها توسط متفکرانی چون پیر ژوزف پرودون و میخائیل باکونین در بسط ایدهٔ آنارشیسم ادامه یافت.
این کتاب، با همهٔ کاستیها و نقاط قوتش، اثری است که میتواند آغازگر گفتوگوهای جدی دربارهٔ ماهیت قدرت، آزادی و نقش مردم در پذیرش یا مقاومت در برابر استبداد باشد. به امید آنکه این گفتوگوها الهامبخش حرکت بهسوی آزادی و آگاهی باشند.
برای اطلاعات خرید کتاب در شهرهای مختلف کانادا در اینجا کلیک کنید!
ارسال نظرات