نویسنده: لیدا دقیقی
بخش دوم مصاحبه با لورین پریچارد
استودیوی زیبا و خانهی لورین پریچارد در یک مکان قرار دارند، مکانی با سقفهای بلند و اتاقهای بزرگ، در بلوار سنت لوران در قلب شهر مونترال. در ورود به استودیو، تابلوهای زیبایی که تمام دیوار را پر میکنند، به استقبال شما میآیند. مجموعههایی عجیب و جالب از چوب و فلز دیده میشوند که فضا را بسیار جالب میکنند. از چند میز بزرگ برای نقاشی استفاده میشود. یک شومینه زیبا هم حس دلپذیری را به این فضای بزرگ میدهد.
امروز، روی میزها آثار هنری لورین به نمایش گذاشتهشده است. خانم پریچارد هنرمندی پرکار است که رگههای مختلف کار او در طراحیها، نقاشیها، آثار لایهای روی واشی و مجموعههای سهبعدی دیده میشود. یک نقاشی که شبیه کلماتی سفیدرنگ روی کاغذی سیاه است توجهم را به خود جلب میکند. برای ترسیم این الفبا از خطوط فارسی و عربی الهام گرفته است.
درحالیکه آب سیب گرمی را که لورین برای مهمانانش آماده کرده مینوشم، از او میپرسم:«چرا چنین پرکار هستی؟ از کجا انگیزه میگیری؟»
لورین کمی به فکر فرو میرود و بعد میگوید: من مدت زیادی است که نقاشی میکنم و این کار هنوز برای من یک راز است. چه چیزی فرد را به انجام کار خود سوق میدهد؟ این سؤالی است که بهاندازه «چرا ما اینجا هستیم؟» پیچیده است. من فکر میکنم همهی ما با طبیعت و ویژگیهای خاصی به دنیا میآییم. ما همچنین تحت تأثیر محیط و نحوهی تربیت خود قرار میگیریم. من این فرصت را داشتم که در بچگی تخیلم را توسعه دهم، و با ساختن چیزهایی از هر آنچه داشتیم، که زیاد هم نبود، به صورتی بازی کنم. این محرومیت نبود بلکه محدودیتهایی بود که منجر به خلاقیت میشد. آسمان بزرگ و مزارع طرحدار و دشتها باعث دروننگری و رؤیاپردازی من میشدند. از وقتیکه کارم را شروع کردم، همیشه فضای خالی بوم یا صفحه کاغذ سفید و چیزهایی که در انتظار تبدیلشدن به چیزی جدید هستند را دوست داشتم چراکه با اینگونه چیزها، هر چیزی ممکن به نظر میرسید.
میگویند که من پرکار هستم. درست است که من کارهای زیادی خلق کردهام بعضیها خوب از آب درمیآیند و بعضیها نه. با این حال من احساس نمیکنم که پرکار هستم، بلکه کارهای هنری من نتیجهی طبیعی سعی من برای فهمیدن افکارم است. مثل نفس کشیدن است. این روشی است که من زندگیام را عرضه میکنم. در نوشتههای بهائی مفهوم زیبایی وجود دارد که کاری که انجام میدهید عبادت است، نوعی دعا، اگر با روحیهی خدمت انجام شود. من عاشق کار هستم؛ جایی است که من بیشترین احساس زندهبودن را دارم. پدر و مادرم همیشه کار میکردند. اینطور زندگی کردن برای آنها یک چیز طبیعی بود.
موسیقی همیشه یک اثر انگیزشی بزرگ بوده است. فکر میکنم رویکرد من در ساختن هنر بیشتر به موسیقی مرتبط است، زیرا من ریتمها، الگوها و روابط فضایی را در کارهایم تنظیم میکنم که به نظر میرسد بیشتر شبیه صدا هستند تا چیزی که دیده میشود. من مجذوب تنش بین نظم و حرکت، نظم و خودانگیختگی، ثبات و نوسانات، مسائل عقلانی و مسائل غریزهای هستم. ساختن کار هنری مستلزم این است که عقل و غریزه بهنوعی با هم بیامیزند.
تعلیمات بهائی اصول بیپایانی را به من عرضه کردهاند که علاوه بر اینکه راهنمای زندگی معنوی من بودهاند، برایم بهعنوان اصول اساسی در خلق یک اثر هنری نیز عمل میکنند. برای مثال «وحدت در تنوع» یکی از اساسیترین مفاهیم است. من پیوسته در تلاشم تا عناصر مختلف را در یک اندیشهی بصری متحد و هماهنگ کنم. رنگها، شکلها، تصاویر و نشانههای مختلف با هم ترکیب میشوند تا یک ایده منسجم را بیافرینند.
همچنان که نزدیک به شومینه نشستهایم و از نوشیدن آب سیب گرم لذت میبریم، از لورین میخواهم که روند خلق یکی از آثارش را برای ما توضیح بدهد.
هر روز، اولین کاری که صبح انجام میدهم این است که یک کار هنری کوچک با کاغذ واشی میسازم. این کار را بدون یک ایدهی از پیش تعیینشده انجام میدهم. این کار میتواند یک طراحی، یک نقاشی یا کاری با لایههای کاغذ باشد. من کار را با یک خط، یک علامت، یک رنگ یا یک تای کاغذ شروع میکنم. سپس به آنچه که وجود دارد واکنش نشان میدهم و کار را ادامه میدهم. بهتدریج کار هنری آشکار میشود. همیشه موفقیتآمیز نیست، اما سعی میکنم ویرایش انتقادی را برای بعد بگذارم. مهم ادامه دادن کار و ظهور الگوی فکری است. معمولاً وقتی سراغ طراحیها و نقاشیهای بزرگتر میروم، طرحهای کوچکی که کشیدهام به من ایده میدهند. با این وجود، موضوع کپیبرداری از یک اثر کوچک نیست، بلکه کاوش در روح آن کار در مقیاسی دیگر، اجازه میدهد تا تغییرات و فرصتهایی رخ دهد. درنهایت، هیچ فرمولی وجود ندارد، بلکه راهی برای یافتن یک شروع و سپس دنبال کردن غریزه من هست. برای من همیشه رمز و رازی در تولید کار هنری نهفته است.
ارسال نظرات