گفت‌وگو با راشل ترامبلی نویسنده، نقاش و آهنگساز

گفت‌وگو با راشل ترامبلی نویسنده، نقاش و آهنگساز

راشل ترامبلی نویسنده، نقاش و آهنگساز است و برای نمایش کارهایش در نمایشگاه‌های گروهی و در گالری‌های مونترال شرکت می‌کند. گفت‌وگوی هفته فرهنگ و ادب را با ایشان می‌خوانید.

مصاحبه‌کننده:  لیدا دقیقی

 در شماره‌ی قبل درباره‌ی کتاب‌هایتان صحبت کردیم، در این شماره  و این گفت‌وگو می‌خواهیم برویم سراغ نقاشی‌هایتان. شما نقاشی پرکار هستید، خودتان را چگونه توصیف می‌کنید؟

در تمام دوران دبیرستان نقاشی‌های عجیب و غریب و فانتزی می کشیدم. سپس برای مدت کوتاهی گرافیتی و رنگ اسپری را امتحان کردم، اما بیشتر نقاشی‌هایم را در کتاب طراحی‌ام می‌کشیدم. وقتی با استادم آشنا شدم، یاد گرفتم که چگونه به صورت کلاسیک طراحی و نقاشی کنم. اکنون تمایل دارم بگویم که یک هنرمند فراواقع‌گرا و سورئالیستم.

همیشه در جست‌وجوی این هستم که چه چیز جدیدی را نقاشی کنم. اما من هر کاری را که به خوبی انجام بدهم دوست دارم و  احساساتی را که در کشیدن نقاشی استفاده می‌شود بیشتر از همه تحسین می‌کنم. من فضایی را برای تفسیر -به اصطلاح یک حجاب شاعرانه- به جای صریح بودن با پیام، هم در آنچه خلق می‌کنم و هم در کارهای هنرمندان دیگر ترجیح می‌دهم. بنابراین برای من موضوعی که انتخاب می‌کنم چندان مهم نیست. آنچه مهم است نیت در رویکرد و ارادت به آن است. اما مطمئناً دوست دارم موضوعاتی را انتخاب کنم که به من انگیزه میدهند، برایم شادی می آورند، و برایم ارزش شخصی دارند. در ضمن تأثیرات من از هنر کلاسیک، تصویرسازی فانتزی، گرافیتینویسی و خالکوبی را در هم می آمیزند. سپس بیننده باید آن کار هنری را تفسیر کند، و امیدوارم که از آن لذت ببرد.

 لطفا به ما بگویید که چگونه مربی خود را در نقاشی پیدا کردید؟ و اهمیت مربیان را چگونه می‌بینید؟

الخاندرو بویم را بعد از ورود تصادفی به یک گالری کوچک (که اکنون بسته شده) در کنار مزون مارشه، با میچ (شوهرم) و دخترم که کوچولو بود ملاقات کردم. من کاملاً عاشق کار این مرد شدم. کیوریتور گالری به من پیشنهاد کرد آخر هفته برگردم و با آن هنرمند آشنا بشوم. به طور معمول، دیدن کار هنرمند برایم کافی بود، اما یاد دوران (بیشتر بیفایده) خود در دانشگاه افتادم، جایی که با گیدو مولیناری آشنا شدم. اگر چه کار او سبک من نبود، اما گوش دادن به حرف‌های او خیلی جذاب بود. با خودم فکر کردم جالب است ببینم که این هنرمند، Boim، چه حرف‌هایی برای زدن دارد.

بنابراین به دیدارش رفتم و با شوخی از او خواستم معلمم بشود، زیرا از زمان ملاقات با مولیناری رویای یک معلم را در سر داشتم. او به من گفت تدریس می‌کند ولی متوجه شدم که قیمت کلاس‌هایش برای من خیلی گران است. با این حال از من دعوت کرد تا کارهایم را به او نشان دهم و از من پرسید که هدفم از نقاشی چیست. سپس از من خواست پرتره‌ی شوهرم را بکشم. با اینکه در آن زمان بیشتر کارم تصویرسازی بود، همان شب نقاشی را کشیدم و روز بعد به او تحویل دادم. او مرا به کلاس آینده خود دعوت کرد و گفت نگران پول کلاس نباشم. در پایان آن کلاس مرا به کلاس بعدی دعوت کرد و دوباره به من گفت که نگران پولش نباش. و در نهایت گفت: "فقط به کلاس‌ها بیا، و دیگر هرگز نمی‌خواهم در مورد پول کلاس چیزی بشنوم." من ۷سال زیر نظر او درس خواندم.

این یک هدیه و تحصیل واقعی برای من بود. او و همسرش در آن زمان این کار را انجام می‌دادند؛ چند نفر را که استعداد داشتند، اما امکانات لازم را نداشتند‌ برای کلاس‌هایشان‌ رایگان قبول می‌کردند. بعدها که شروع به درس دادن کردم، من هم رایگان درس دادم. هر زمان که موقعیت اجازه بدهد، دوست دارم مربی باشم، به ویژه برای جوانان.

نقاشی‌هایت را کجا به نمایش گذاشته‌اید؟

من در نمایشگاه‌های گروهی در گالری‌های مونترال شرکت کرده‌ام و قبل از آن در کافی‌شاپ‌ها و رستوران‌ها کارهایم را نمایش داده‌ام. در ضمن نقاشی‌هایی داشته‌ام که در برنامه‌های تلویزیونی کبک، Ruptures، Unité 9، و L’Heure Bleue به نمایش درآمده‌اند. مدتی در یک گالری در Magog کارهایم را نمایش دادم، اما آنجا خوشحال نبودم. در حال حاضر چند قطعه در یک فروشگاه قاب‌بندی در Westmount دارم، و بقیه‌ی قطعات موجود من در خانه‌ام در مونترال هستند. ممکن است در آینده یک نمایشگاه در یک مغازه‌ی خالکوبی داشته باشم.

می‌دانم  که شما یک برنامه‌ی روزانه دارید. آیا می‌توانید آن را با ما به اشتراک بگذارید؟

من عاشق برنامه‌ی صبحگاهی‌ام هستم! ابتدا می‌خواهم متذکر شوم که از شوهرم بسیار سپاسگزارم که می‌توانم این روال را برای شروع روز داشته باشم. او اکنون یک پیمانکار عمومی است، اما ما سال‌ها به دلیل آموزش دادن بچه‌ها در خانه، عادت کردیم با حقوقی ناچیز زندگی ساده‌ای داشته باشیم. آن‌ سال‌ها از لحاظی بسیار غنی و شگفت‌انگیز بودند! اما شوهرم یک روز غافلگیرم کرد و گفت: «وقتی بچه‌ها بزرگتر شدند، باید به کارهای هنریت ادامه بدهی.» در آن زمان، دختر و پسرم در یک برنامه‌ی حرفه‌ای باله حضور داشتند. شش روز در هفته، نیمی از روز به کلاس باله می‌رفتند و من وقت زیادی برای انجام کار هنری خود پیدا کردم. پس از بیش از یک دهه فداکاری (با میل) برای تربیت بچه‌ها، خیلی خوشحال بودم که می‌توانستم وقتم را صرف هنر کنم. بنابراین اکنون، با وجود اینکه بسیاری از وظایف خانه‌داری سنتی را برعهده دارم، به عنوان یک هنرمند تمام‌وقت کار می‌کنم. من از این هدیه بسیار سپاسگزارم.

و اما برنامه‌ی روزانه‌ام:

من صبح اول دعا می‌کنم، سپس مدیتیشن (با تایمر، زیرا از قضا، تایمر به ما کمک می‌کند زمان را فراموش کنیم!). سپس می‌روم سراغ تاروت. (این سرگرم‌کننده است و باعث می‌شود به چیزهایی فکر کنم که معمولاً بهشان فکر نمی‌کنم) و سپس افکارم ‌را در دفترم مینویسم. این شامل نوشتن یک لیست از چیزهایی است که ازشان سپاسگزارم. پس از آن مقداری کتاب می‌خوانم (در حال حاضر Soulful Simplicity اثر کورتنی کارور). سپس کمی یوگا یا پیلاتس انجام می‌دهم که درمانی برای کمردرد من است و راهی عالی است که احساس راحتی در بدنم پیدا کنم. پس از آن، اگر هوا خوب باشد، ممکن است مدتی در باغچه کار کنم. صبحانه را دیرتر میخورم و کارهای خانه را انجام می‌دهم. پس از آن تا موقع شام کار هنری می‌کنم.

برنامه‌ی بسیار جالبی است. من خالکوبیهای زیبای زیادی روی بدنتان می بینم. کمی درباره‌شان توضیح می‌دهید؟

خالکوبی بسیار کار جالبی است. مهم است که یک هنرمندِ تاتو را با توجه به مهارت و سبک مورد نظر خود انتخاب کنید. هنرمندان خالکوبی در کار خود متخصصاند. آن‌ها یک نقاشی دوبعدی را متناسب با بدن سه بعدی ما طراحی می‌کنند به گونه‌ای که ظاهر خوبی داشته باشد و جزییات قطعه را با آگاهی از حرکت و تغییر پوست در طول سال‌ها طراحی می‌کنند. مهم است که یک هنرمندِ خالکوبی خوب را انتخاب کنید. هنرمندان خوب زیادی وجود دارند و همچنین هنرمندان بد. و در نهایت، من معتقدم‌ اگر  هنرمندِ خالکوبی نیستید، نباید خالکوبی خودتان را طراحی کنید.

بسیار ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، گفت‌وگوی بسیار خوبی داشتیم.

ارسال نظرات