نویسنده: یزدان منصوریان، کتابدار
تقریبا ده سال پیش بود که روزی در فروشگاه شهر کتاب کرج به کتابی برخوردم با عنوان «کار» به قلم لارس اسوندسن. قبلاً اثری از او درباره فلسفهی ترس خوانده بودم. لارس اسوندسن از فیلسوفان معاصر نروژ است که به سبک سقراط میکوشد مردم را با فلسفه آشتی دهد. او در دو دههی گذشته کتابهایی درباره مفاهیم بنیادین زندگی -همچون آزادی، ملال، تنهایی، شرارت، دروغ و مد - نوشته و پرسشهایی اساسی درباره هر یک مطرح میکند. مثلاً، در همین کتاب میپرسد: کار در کجای زندگی قرار دارد؟ چرا میگوییم «کار و زندگی»؟ آیا مرز روشنی میان این دو هست؟ آیا کار میکنیم که زندگی کنیم یا برعکس زندگی میکنیم که کار کنیم؟ آیا کار تقدیر ناگزیر ماست؟ آیا اهمیت هر کار در سرشتش نهفته، یا نوع مواجههی ما آن را تعیین میکند؟ آیا کار فقط راهی برای امرار معاش است یا بستری برای بالندگی؟ کار چه سهمی در هویت فردی و اجتماعی ما دارد؟ آیا بدون کار میتوان شادمانه زیست؟ کار چه ارتباطی با شادی، ملال و اندوه دارد؟ آیا راهی برای رهایی از ملال وجود دارد یا خودش میتواند سرچشمه ملال باشد؟ دستمزد چه سهمی در رضایت شغلی دارد؟ آیا کار داوطلبانه که دستمزدی ندارد، شغل محسوب میشود؟ فرق کار، شغل، حرفه و پیشه چیست؟
آن روزها مطالعهی این کتاب برایم اهمیتی مضاعف داشت. زیرا علاوه بر جذابیت بحث، به یکی از مشغلههای ذهنیام مرتبط بود. من مدرس کتابداری و اطلاعرسانی سابق (علم اطلاعات و دانششناسی امروز) در دانشگاه تربیت معلم سابق (خوارزمی امروز) بودم، و یکی از پرسشهای پرتکرار دانشجویان این بود که چه فرصتهای شغلی امیدبخشی در انتظار ماست؟ من هم به عنوان مدرس این رشته خودم را موظف به پاسخگویی میدانستم. پاسخی که مبتنی بر شواهد باشد. یکی از کارهایی که برای تحقق این هدف کردم بررسی فرصتهای شغلی کتابداران دنیا بود، تا دانشجویان بدانند که چه بازار کار پررونقی در انتظارشان است. برای این منظور به سایتهای کاریابی چند کشور انگلیسیزبان مراجعه کردم و صد آگهی استخدام را - که در آنها شرط داشتن مدرک کتابداری درج شده بود - تحلیل محتوا کردم. نتیجهی این بررسی در مقالهای با عنوان «صد شغل برای کتابداران: پستهای سازمانی نوین در کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی» منتشر شد. اما موضوع کار همچنان با من بود و هر چه بیشتر درباره آن میاندیشدم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که برای فهم بهتر سرشت کار ابتدا باید جوهر فراغت را بشناسیم که روی دیگر این سکه است.
شش سال پیش که در دانشگاه چارلز استورت استرالیا مشغول تدریس کتابداری شدم، رییس دانشکده از من خواست حوزهی تحقیقم را برای چند سال آینده تعریف کنم. آنجا بود که به نظرم رسید سراغ فراغت بروم. حین جستجوی منابع به مفهوم «فراغت جدی» برخوردم که شامل سه مقولهی سرگرمی (تفنن)، کار داوطلبانه و آماتوریسم میشود. این مفهوم را ۴۱ سال پیش رابرت استیبنز – جامعهشناس کانادایی - معرفی کرده بود. او در مطالعاتش دریافته بود - بر خلاف تصور رایج - اوقات فراغت برای بسیاری بیش از آنکه وقتگذرانی باشد عرصهای برای رشد و خودشکوفایی است. او دریافته بود که فراغت با بطالت تفاوت اساسی دارد. انسان میتواند در فراغت فعال باشد. ما در فراغت فرصتی مییابیم که توان بالقوه خویش را به توانایی بالفعل تبدیل کنیم. کسانی که به فعالیتی خاص علاقه دارند و مشتاقانه در آن زمینه میکوشند، بدون انتظار پاداشی فراتر از خود آن فعالیت.
فراغت جدی به این معناست که انسان وقت آزادش را صرف آموختن هنر یا مهارتی کند و از این رهگذر بتواند به خودشکوفایی برسد. دامنهی این فعالیتها گسترده است و فهرستی شامل ۲۳۰ سرگرمی را در بر میگیرد. تاکنون این فهرست به شکلهای مختلف طبقهبندی شده است. نخست بر اساس ارتباط با قلمروهای دیگر. مثلاً بخشی از سرگرمیها و کارهای آماتور در ارتباط با طبیعت است، مثل کوهنوردی، ماهیگیری یا باغبانی. برخی در قلمرو هنر است نظیر خوشنویسی، نقاشی یا گلدوزی. بسیاری نیز ورزشی محسوب میشود، مانند دوچرخه سواری، قایقرانی یا شنا. افزون بر این، بعضی از این تلاشها جنبه فرهنگی دارد همچون رقص، آواز و موسیقی. از منظری دیگر، چهار گروه قابل تصور است. نخست مجموعهسازان (کلکسیونرها) که مجموعهای دارند که به هر دلیل به نظرشان جالب است. تحقیقات نشان میدهد مردم بیش از ۱۶۰ چیز مختلف گردآوری میکنند. از تمبر و سکه گرفته تا مجلههای قدیمی، کبریت، ساعت، عطر، عروسک، کلاه، کارت پستال، خودنویس، بطری و غیره. گروه دوم سازندگان هستند که در اوقات فراغت آثار هنری خلق میکنند، مثل مجسمهسازان، منبتکاران، بافندگان و خیاطان. سومین گروه وقت آزاد خود را صرف تماشا و تحسین زیباییهای هستی میکنند، مانند عکاسان، پرندهنگرها و سیاحان. چهارمین گروه اهل مسابقهاند و به انواع ورزشها و بازیها مشغولند که خود شامل فهرستی طولانی است نظیر فوتبال، والیبال، ورزشهای رزمی و غیره.
البته هر تفریح موقت و سادهای در این دسته قرار نمیگیرد. فراغت جدی شش شرط دارد. نخست آنکه مستمر باشد. رمز استمرار هم در لذتی نهفته که فرد در پرداختن به سرگرمی یا کار آماتور مورد علاقه خویش تجربه میکند. یعنی مجبور به انجامش نباشد و چیزی فراتر از آن هم نخواهد. فقط از نفس کار لذت ببرد. انتظار پاداش مالی هم ندارد. مثلاً نقاشی کند بیآنکه بخواهد تابلوهایش را بفروشد. اما در تمام این مسیر یادگیری ادامه دارد و این یادگیری آزاد دلپذیر است. دوم آنکه آن سرگرمی ظرفیت تبدیل شدن به حرفه را داشته باشد. مثلاً دلبستگی به گل و گیاه برای بسیاری از مردم یک سرگرمی است. اما میتواند تبدیل به یک شغل تمام وقت شود. سوم آنکه نیازمند یادگیری مهارتی مشخص باشد. در نتیجه به زمان نیاز داریم و این خود انگیزهای برای استمرار است. مثلاً نواختن یک ساز موسیقی را نمیتوان یک شبه آموخت. باید برایش مدتها وقت صرف کنیم.
چهارمین شرط مربوط به دستاوردهای آن است. فراغتی که برای ما خوشی و خشنودی به ارمغان آورد. مثلاً کسانی که ورزش میکنند از تاثیر آن بر سلامت جسم و جان خویش خوشنودند. شرط پنجم وجود پشتوانه نظری قابل اتکاست. یعنی مهارتی معنادار باشد و فرد بتواند از ارزش وجودی آن دفاع کند. شرط ششم این است که فعالیت مورد نظر بتواند در شکوفایی شخصیت فرد موثر باشد و به او هویتی تازه بخشد. مثلاً کسی که به خوشنویسی علاقمند است، پس از سالها تمرین در این هنر مهارت مییابد، از جنبههای زیباییشناختی آن لذت میبرد و با افتخار از تلاش خویش یاد میکند. خوشنویسی نیز به تدریج به بخشی از شخصیت او تبدیل میشود. البته قرار نیست که هر سرگرمی، فعالیت داوطلبانه یا آماتوری هر شش شرط را تمام و کمال داشته باشد. بسته به نوع فعالیت سهم هر معیار فرق دارد.
اکنون - در سال ۲۰۲۳ - و در ششمین سال سفر در قلمرو فراغت میتوانم چکیدهای از یافتههایم را درباره سرشت فراغت در چند گزاره خلاصه کنم: فراغت موهبت تحقق اراده آزاد انسان در مسیر شکوفایی اوست. فراغت فرصت تماشای جهان برای انسان هشیار است. فراغت فضیلت به رسمیت شناختن فردیت انسان در جامعه است. فراغت در سرشت خود فرهنگآفرین و سازنده سبکی از زیستن است. در نهایت فراغت سبکی از زیستن است که در آن انسان میتواند به رنج و لذت خویش معنایی تازه بخشد. افزون بر این پرسشهای جدیدی دارم که مسیر پیش رو را برایم روشن میکند. مثلاً، گسترش پرشتاب هوش مصنوعی چه تاثیری بر فراغت خواهد داشت؟ این روزها رسانههای دنیا پر از گمانهزنی درباره تاثیر هوش مصنوعی بر بازار کار است. اما کمتر دیدهام کسی به تاثیر آن بر فراغت بپردازد. با توجه به اینکه در آینده بسیاری از کارها را هوش مصنوعی انجام خواهد داد، آیا نسل بعد فراغت بیشتری خواهد داشت؟ یا بر عکس گرفتاریهای جدیدی در انتظار اوست که سرمایه این فراغت را به یغما خواهد برد؟ نمیدانیم! این متن را با دو بیت از حافظ به پایان میبرم:
سرمنزلِ فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان فرو کش کاین ره کران ندارد
چنگِ خمیدهقامت میخوانَدَت به عشرت بشنو که پندِ پیران هیچت زیان ندارد
درباره یزدان منصوریان یزدان منصوریان مدرس علم اطلاعات و دانششناسی در دانشگاه چارلز استورت استرالیاست. لیسانس کشاورزی از دانشگاه گیلان (۱۳۷۴) و فوق لیسانس کتابداری و اطلاعرسانی از دانشگاه فردوسی مشهد (۱۳۷۹) دارد. دانشآموخته دکتری همین رشته از دانشگاه شفیلد انگلستان (۱۳۸۵) است و تا سال ۱۳۹۶ دانشیار دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم سابق) بوده است. دوستدار ادبیات و فلسفه است. شکوه شعر را میستاید و هر وقتِ خوش که دست دهد از شرابخانهی شعر فارسی جرعهای مینوشد. در قلمرو نثر دلبسته ادبیات داستانی است و رمان را راوی راستین رنج آدمی میداند. در اقلیم عشق به آگاهی و آزادی خورشیدی درخشانتر از فلسفه نمیشناسد و در خرمن خرد فیلسوفان غرب و شرق عالم همیشه در پی توشهای خوشهچین است. دل در گرو مهر ایران دارد و ورد نیمهشب و درس صبحگاهش تکرار این سرود است: ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم؛ تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم. تو را ای گرانمایه دیرینه ایران؛ تو را ای گرامی گهر دوست دارم. |
ارسال نظرات