ضبط و ویرایش مهدی گنجوی از «ترجمه هِنریه» به قلم محمد باقر خراسانی بزنجردی، قدیمیترین ترجمه هزارویک شب به فارسی، به زودی به انتشار میرسد. این کتاب که حاصل همکاری او با میثم علیپور است در هشتصد صفحه به همت انتشارات مانیاهنر منتشر میشود و بر اساس دو نسخهی خطی موجود در کتابخانههای هاروارد و آکسفورد ضبط و ویرایش شده است. به بیان خود مهدی گنجوی، این اثر تلاشی برای شناساندن روایتی کاملا ناشناختهمانده از هزارویک شب است که بدون کلمهای سانسور منتشر خواهد شد. به بهانهی انتشار این اثر به گفتوگو با این پژوهشگر ادبی مقیم تورنتو پرداختهایم که در ادامه از نظرتان میگذرد.
درباره مهدی گنجوی مهدی گنجوی، نویسنده و محقق ایرانی، دانشآموخته حقوق دانشگاه شهید بهشتی، حقوق بینالملل دانشگاه تهران و مطالعات خاورمیانه دانشگاه تورنتو است. او دکترایش را در زیرشاخهی رهبری آموزشی و آموزش عالی در دانشگاه تورنتو به اتمام رسانده و تخصص تحقیقاتی او بر جنگِ سردِ فرهنگی و تاریخ کتاب، چاپ، ترجمه و آموزش در خاورمیانه مدرن است. گنجوی مدخل «بیژن الهی» را برای دایرةالمعارف ایرانیکا نوشته است و مقالاتش در ژورنالهایی چون مطالعات ایرانی و بررسی مطالعات خاورمیانه نیز منتشر شده است. داستانهای او در مجلات و وبسایتهایی چون نوشتا، خوانش، شهروند تورنتو، ویرگول، و پیام داستان منتشر شده است. از او همچنین اشعار، مقالات و ترجمههای ادبی در رادیوزمانه، ناممکن، سهپنج، مانیها، مجله بررسی کتاب، سینما و ادبیات، و هنگام به چاپ رسیده است. گنجوی غیر از تحقیق و داستاننویسی، به ویرایش و احیای آثار ادبی پس از مشروطه میپردازد. تاکنون ویرایش او از شش اثر عبدالحسین صنعتیزاده، از جمله رستم در قرن بیست و دوم و مجمع دیوانگان، و نیز کتاب صادق ممقلی شرلوک هلمس ایران داروغه اصفهان از کاظم مستعانالسلطان منتشر شده است. |
مهدی گنجوی: من در کرمان به دنیا آمدم، به سال ۱۳۶۴. کودکیام در فضای خانوادگی و جمعهای دوستانهی والدینم گذشت؛ در شرایطِ اجتماعی و اقتصادیِ استانی نسبتا حاشیهای در سالهای اول بعد از جنگ. جمعهای دوستانه معمولا دستچین و یکدست از طبقات متوسط به بالا بودند. جمعهای خانوادگی اما نه. عمویم مثلا توامان جمعهراس، مهربان و دردسرساز و هزال بود. یک ملغمهی هیجانانگیز و قاعدهشکن. کودکیام با حیاطِ بزرگ گذشت، در خانهای که کُنجهای متعدد داشت. در دنیای خودم بودم که هر که واردش میشد انگار مدتی طولانی در آن بود و وقتی از آن خارج میشد زود رفتنش در خاطرم میماند. یاد گرفتم غیر از بازی با برادرانم و بچههای دیگر، وقتم را با ارتباط گرفتن با پرندگان، نگاه کردن به فرم درختها، حالت ابرها، تغییرات سایهها، و حس و حال کوه و سنگها پُر کنم. سال آخر دبستان به خانهای در منطقهی تاریخی کرمان جابهجا شدیم که پنجرهی اتاقم به یکی از آخرین بادگیرهای شهر باز میشد و کوچهی پشتِ خانه به قلعه دختر و قلعه اردشیر، بناهای خشتی باقیمانده از کرمانِ باستان، میرسید. قبرستانِ تاریخیِ یهودیان، ساختمانِ آتشکده، مشتاقیه و کوچههای مرموزِ آن نواحی آخرین بقایای تنوع فرهنگی کرمان بود؛ تنوعی که سهلانگارانه و البته کژخواهانه رو به زوال داشت.
رابطهام با کلمات دستخوش دستکاریهای اجتماعی و دولتی است. کلماتی از ما دریغ میشود و کلماتی برای ما به شکل خاصی معنا میشود. شعر به من امکان این را میداد که دوباره به معنای زندگی و ارزش امور فکر کنم و علیه ایدئولوژی حاکم خیال بورزم.
از چه زمانی به شعر علاقهمند شدید و شروع به سرودن شعر کردید؟
مهدی گنجوی: من رابطههای متفاوت و در حال تغییری با شعر در زندگیام داشتهام. در سالهای کودکی تا نوجوانی علاقهام به درک احساساتم بود که مرا به شعر پیوند میداد. فهم انواع احساسی که در زندگی میکنیم، تفاوتهایشان، ارزششان و دلایل ناپایداریشان. در نوجوانی با معنای امور درگیر شدم که مرا به شکلی دیگر از شعر پیوند داد. وسواس بر معنا، اهمیت جای کلمات را در جمله برایم مشخص کرد. کمکم میدیدم رابطهام با کلمات دستخوش دستکاریهای اجتماعی و دولتی است. کلماتی از ما دریغ میشود و کلماتی برای ما به شکل خاصی معنا میشود. شعر به من امکان این را میداد که دوباره به معنای زندگی و ارزش امور فکر کنم و علیه ایدئولوژی حاکم خیال بورزم. گرچه فضایِ غالبِ ادبیِ شهر به شعر کلاسیک گرایش داشت اما گروه کوچک و پرتلاشی از فعالین ادبی تجددخواه و تجددپرور در آن بودند؛ از شاعران محلی و دانشجویانی که در آن شهر درس میخواندند. خوششانس بودم که به این گروه وصل شدم و درکم از ادبیات با شناختن جریانهای متکثر شعر و ادبیات نوین فارسی، از نیما یوشیج تا شعر دههی هشتاد، پیچیده و انباشته شد. فرصت داشتم در بیخیالیِ مادی و پُرخیالیِ احساسی و انسانیِ خودم با زیباییشناسیهای شعر فکر کنم و فارغبال دست به تجربه و تمرین نوشتن در ژانرهای مختلف بزنم. از همان سالها، یعنی حدود هفدهسالگی، درکم را از خودم، شعر و جهان به شکل صادقانهای اما به روشهای متفاوت و در حال تغییری بیان کردهام و البته هیچوقت نگران آن نبودم که به شعرم اجازهی انتشار از مجاری رسمی ندهند.
تحصیلات شما در ایران در چه رشتهای بوده است؟
مهدی گنجوی: تحصیلات من در ایران در رشته حقوق (دانشگاه بهشتی) و حقوق بینالملل (دانشگاه تهران) بود.
چه سالی اقدام به مهاجرت کردید؟
مهدی گنجوی: در سال ۲۰۱۲ برای ادامه تحصیل به تورنتو آمدم. فوقلیسانس مطالعات خاورمیانه از دانشگاه تورنتو گرفتم و بعد دکترایم را در رشتهی آموزش در همین دانشگاه به اتمام رساندم.
مهدی گنجوی بهعنوان نویسنده و مترجم تحتتأثیر چه کسانی بوده است؟
مهدی گنجوی: در محتوا و موضوعِ نوشتن متأثر از تجربیات زندگی شخصیام، پیچیدگیها و تغییرات در زندگیِ اجتماعیِ ایرانیان و بعد وضعِ جهانِ معاصر بودهام. در شیوههای نوشتن از نویسندگان متفاوتی در دورههای مختلف آموختهام. در نثر وارسیهای درازمدت از سبک هندی، نثر صوفیانه – خاصه عینالقضات (تمهیدات) و شمس تبریزی (مقالات شمس) – و زبان شطح داشتهام. بر فلسفهی تمثیلیِ سهروردی (عقل سرخ)، ابنسینا (انسان معلق)، ابنطفیل (حیبن یقظان) و عطار (سیمرغ) مکث کردهام. در هزل به عبید زاکانی و در غزل به بیدل، حافظ و سعدی مکرر رجوع کردهام. درعینحال از نوجوانی و در پی عیشِ خواندنِ اعترافات ژان ژاک روسو، به خواندن ادبیاتِ بعد از رنسانس و مدرن مشتاق شدم. در دورههای مختلف زندگیام با اندیشه، سبک و یا شخصیتهای داستانیِ کامو، داستایوسکی، بورخس، آلنپو، کافکا، بکت، و جویس فکر کردهام. سوررئالیستها و فروید بر زیباییشناسیام مؤثر بودند و به نوشتن از اوهام، ترسها و خوابها در کارم اهمیت بخشیدند. با ادبیاتِ مشروطهی ایران، در ابتدا از طریق رادیکالهای کرمان از قبیل میرزا آقاخان و آثاری چون «تاریخ بیداری ایرانیان» آشنا شدم و بعدها در دورهی لیسانس در مخزنِ بازِ کتابخانهی دانشگاه، طالبوف و ملکمخان را کشف کنم. از نویسندگانِ مدرنِ ایران درنگهای جدی بر هدایت، بیژن الهی (و شاعران موسوم به دیگر)، شاملو و گلشیری و خاصه بر یدالله رؤیایی و رضا براهنی داشتهام. شعر و داستانِ تجربی و زیرزمینیِ معاصرینم منبع الهام و وجد فکری من بوده.
اما دربارهی ترجمه؛ تا در ایران بودم مسئلهام نبود. بعد از زندگی در کانادا، ترجمه برایم روزمره شد. یکی از روشهایم در مسیر دوزبانه شدنِ خودم و تلاشم برای رسیدن به زبانی شخصی در زبان دوم بود. سعی کردهام از دوزبانه بودنم برای بهتر کردن و فهمیدن هر دو زبانم استفاده کنم. ترجمهی اسناد تاریخی و متون تئوریک را همزمان با تحصیل دکترا تمرین کردم و اساتید برجستهی دانشگاه در این کار راهنما و پشتیبانم بودند. همچنین ترجمهی نظری را از طریق مشارکت در ترجمههای گروهی و صدها ساعت بازنگری در ترجمههای دیگران مشق کردم.
پس از مهاجرت به کانادا، فعالیتهای شما بهعنوان نویسنده و پژوهشگر ادبی در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران تحتتأثیر قرار نگرفت؟
مهدی گنجوی: مهاجرت به نگاهِ ادبیِ من از جنبههای متعددی جهت بخشید. اول این که از زاویههای تاریخی و اجتماعی تازهای به ایران و ایرانیان نگاه کردم. در کانادا بسیار پیش آمد روایتهای شخصی و تاریخی بشنوم که در ایران از من دریغ شده بود. همچنین تجربیات خودم در این کشور و جریانات فکری و حساسیتهای اجتماعیِ آمریکای شمالی، بر نوع مواجههام با مسائل مختلف تأثیر گذاشت. دیگر این که زندگی در خارج از کشور کمکم کرد به درک جعلی بودن دوگانههایی مثل ایرانیان داخل و خارج برسم و تلاش کنم ایرانیان و فرهنگشان را متکثر، چندزبانه و در یک گسترهی جهانی دررابطهبا هم، با همسایگانشان و کل جهان بفهمم. حضور در کانادا به شناخت عمیقترم از ادبیات تبعید منجر شد. همچنین کمکم کرد که به بازاندیشی تاریخ ادبیات فارسی بپردازم و نقش مهاجرین و تبعیدیان و چندزبانهها را در شکلدادن به ادبیات مدرن فارسی بکاوم. مضرات خودش را هم داشت. مهاجرت مرا از دسترسی بیواسطه و رودررو با زبانهایی و صداهایی دور کرد. عمدتاً این دور شدن را از طریق درگیری مداوم زبانی با پروژههای ویرایشی و ترجمه جایگزین کردم.
آثار منتشر شده از مهدی گنجوی شعر ۱. غریبههایی که در من زندگی میکنند، مهدی گنجوی، تورنتو: آسمانا، ۱۴۰۰. ۲. احساسات پیشپاافتاده، مهدی گنجوی، تهران: نشر الکترونیکی روزبهانی، ۱۳۹۰. ۳. وغیره میگذاری وسط زندگیام، مهدی گنجوی، تهران: نشر جامهدران، ۱۳۸۸. ۴. کلماتی که وغیره را پر میکنند، مهدی گنجوی، تهران: نشر الکترونیکی عروض، ۱۳۸۸. داستان ۱. انتظار خواب از یک آدم نامعقول، مهدی گنجوی، تورنتو: آسمانا، ۱۳۹۹. ۲. آموزش پارانویا، مهدی گنجوی، تهران: نشر الکترونیکی روزبهانی، ۱۳۹۱. ترجمه ۱. دربارهی مارکس. نوشته: پالا آلمن. ترجمه مهدی گنجوی با پیشگفتاری از شهرزاد مجاب. تهران: انتشارات حکمت کلمه، ۱۳۹۹. ۲. به هر چه عشق ورزیدهام تنها عشق ورزیدهام، ترجمه و بازسرایی مهدی گنجوی، تهران: نشر مانیا هنر، ۱۳۹۷. ویرایش ۱. دامگستران یا انتقامخواهان مزدک، نوشته: عبدالحسین صنعتیزاده، ویرایش مهدی گنجوی و مهرناز منصوری، تهران: نشر مانیاهنر، ۱۳۹۹. ۲. روزگاری که گذشت، نوشته: عبدالحسین صنعتیزاده، ویرایش مهدی گنجوی و مهرناز منصوری. کلن، آلمان: نشر فروغ، ۱۳۹۹. ۳. عالم ابدی، نوشته: عبدالحسین صنعتیزاده، ویرایش مهدی گنجوی و مهرناز منصوری، تهران: نشر مانیا هنر، ۱۳۹۶. ۴. صادق ممقلی، شرلوک هلمس ایران داروغه اصفهان، تالیف کاظم مستعانالسلطان (هوشی دریان)، ویرایش مهدی گنجوی و مهرناز منصوری، تهران: نشر مانیا هنر، ۱۳۹۶. ۵. فرشته صلح یا فتانه اصفهانی، نوشته عبدالحسین صنعتیزاده، ویرایش: مهدی گنجوی و مهرناز منصوری، تهران: نشر مانیا هنر، ۱۳۹۶. ۶. مجمع دیوانگان، نوشته عبدالحسین صنعتیزاده، ویرایش: مهدی گنجوی و مهرناز منصوری، تهران: نشر مانیا هنر، ۱۳۹۶. ۷. رستم در قرن بیستودوم، نوشته عبدالحسین صنعتیزاده، ویرایش: مهدی گنجوی و مهرناز منصوری، تهران: نشر نفیر، ۱۳۹۶. ۸. بختک، پنجاهوهفت داستان ترس، ویرایش: مهدی گنجوی، مهرناز منصوری و ناصر فرزینفر، تورنتو: نشر الکترونیکی، ۱۳۹۳. |
بخش زیادی از آثار ویرایشی شما مربوط به متون آقای صنعتیزاده است. این علاقهمندی شما به ویرایش آثار ایشان از کجا نشأت میگیرد؟
مهدی گنجوی: آشنایی اولیه من با عبدالحسین صنعتیزاده، حین تحقیقی دربارهی پسرِ کارآفرین و ناشرش، همایون صنعتی، رخ داد. کتابداری که برای این تحقیق یاریام میرساند، کتاب «روزگاری که گذشت» را برایم فرستاد که اتوبیوگرافی عبدالحسین بود. این اثر دریچهای شد برای شناختِ زندگیِ اجتماعی و فکریِ مبارزین ضداستبداد و مصلحین اجتماعی کرمانی. کمکم کرد به دنیای قاجار و پهلوی اول از زاویهی جریانهای سیاسی و رادیکال دوران نگاه کنم. همچنین به دنیای میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی که پیشازاین از منظر ادبیات و اندیشه به زندگی آنها نگاه کرده بودم، از دریچهای انسانی نزدیک شدم. زندگینامه تنوع ازدسترفتهی کرمان را پیش رویم آورد. از نوجوانی مسئلهی غیاب و صداهای غایب شده یکی از مسائل عمدهی فکری و احساسی من بوده است. در طول این سالها. بخشی از کوشش من بازگرداندن این صداهاست و شنواندن آنها. صنعتیزاده یک صدای بسیار برجسته و کاملاً غایبشده بود. آنقدر غایب بود که خود من در عین علاقهای که به ادبیات داشتم و کنجکاویای که به شخصیتهای ادبی آن استان، تا خواندن «روزگاری که گذشت» از میراث ادبی او بیاطلاع بودم. به عبارت دیگر علاقهی من به صنعتیزاده بخشی از علاقه من به نوشتن تاریخ ادبیات و تاریخ فرهنگی چندصدا و جامع است؛ بخشی از کوشش من علیه حذف. به عنوان کسی که خودش و عقایدش را در معرض انکار و حذف و تهدید یافته، بازیابی آنان که پیش از ما به حاشیه رانده شدهاند را وظیفهای ادبی و فکری میدانم. در عین حال، صنعتیزاده به گستراندن تاریخ ادبیات و یافتن عمقهای قدیمیتر و پیچیدهتری برای ژانرهای ادبی معاصر یاری میرساند؛ به فهم ریشههای رمان تاریخی، علمیتخیلی، ضدجنگ و اتوپیایی در ادبیات فارسی.
در کتاب «به هر چه عشق ورزیدهام، تنها عشق ورزیدهام» شما به بازسرایی برخی اشعار پرداختهاید. این بازسرایی چرا و با چه هدفی صورتگرفته است؟
مهدی گنجوی: در یک دههی اخیر و بعد از زندگی در کانادا، ترجمهی شعر برایم روشی بوده برای شدت بخشیدن به کلمات در هر دو زبان. مهارتی زبان و کلامی برای ساختن رابطهی شخصی با زبان انگلیسی و واکاوی دوباره تاریخ واژهها در فارسی. از جذب شدن خودم به یک شعر شروع میکردم؛ بعد دربارهی ممکن بودن ترجمه آن شعر قضاوت میکردم. در ترجمه به تاریخ و تنوع شعر مدرن فارسی فکر میکنم و پیشنهاد مشخصی را که ممکن است یک ترجمه برای آن تاریخ به همراه داشته باشد در نظر میگیرم. از منظر اجرایی و تئوریک در ترجمه هم با بیژن الهی فکر کردم و هم علیه او. هم با شاملو و هم علیه او.
زندگی در خارج از کشور کمکم کرد به درک جعلی بودن دوگانههایی مثل ایرانیان داخل و خارج برسم و تلاش کنم ایرانیان و فرهنگشان را متکثر، چندزبانه و در یک گسترهی جهانی دررابطهبا هم با همسایگانشان و کل جهان بفهمم.
یکی از فعالیتهای شما احیای آثار ادبی پس از مشروطه بوده است. چه شد که به این فعالیت خاص روی آوردید؟ درواقع چه ضرورتی را در این زمینه احساس کردید؟
مهدی گنجوی: Incunable اصطلاحی است که برای اشاره به کتابهای منتشر شده در دوران گهوارهای تاریخ چاپ به کار میرود. مشخصاً مربوط به کتابهای منتشر شده در اروپا تا سال ۱۵۰۰ به کار میرود. اینگونه آثار بهعنوان کتابهایی نایاب ارزش فراوانی در جمعآوری دارند و از نظر آناتومی کتاب هم بررسیهای جامعی بر آنها انجامیافته است. تاریخ چاپ در ایران البته ویژگیها و زمانبندی خود را دارد که متفاوت از اروپاست. مثلاً میدانیم گرچه اقبال به چاپ سنگی زیاد و سریع بود، قرنها طول کشید تا چاپ متحرک و سُربی در این زبان رایج شود. از این خلاصه میخواهم در عین تفاوتها، به اهمیت مشابه مجموع کتبی که از آغاز صنعت چاپ تا حدود ۱۳۲۰ به فارسی منتشر شدهاند،
برسم. از یک سو مطالعه روی تاریخ چاپ و پخش این آثار بسیار محدود مانده. است نایاب بودن و خوانده نشدن این آثار هم باعث شده که این کتابها جایگاه خود را در تاریخ اندیشه و ادبیات نیابند. باتوجهبه نوپایی صنعت نشر و محدودیت بازار کتاب و بعدها مشکلات ناشی از جنگ جهانی دوم بسیاری از رمانها و داستانهای منتشر شده در این سالها (اعم از تألیف و ترجمه) بخت آن را نیافتند تا در شرایط مساعد به خوانندگان عرضه شوند و گاه بسیار زود نایاب شدند. یک مثالش اولین رمان پلیسی تاریخ ادبیات فارسی، «صادق ممقلی» اثر کاظم مستعانالسلطان است که پس از بازنشرش در سالهای اخیر بسیاری را غافلگیر کرد. متن نسخههایِ معدودِ باقیمانده از این آثار گاه دارای اغلاط چاپی، بدون پاراگرافبندی، و در عمدهی موارد فاقد حروفچینی، صفحهآرایی و علایم نگارشی است؛ چرا که روشهای رایج ویرایش از اواسط دههی چهل به بعد در صنعت نشر فارسی استاندارد شد. بخشی از علاقهی من به احیای آثار ادبی پس از مشروطه تلاشم برای بازیابی این دست آثار و نویسندگان است؛ برای معرفی دوبارهشان به جامعهی ادبی. ریشه در این باورم دارد که ساختنِ آینده منوط به تغییر دادن شناخت ما از گذشته است. تابهحال این کار را با آثاری از عبدالحسین صنعتیزاده، کاظم مستعانالسلطان و حسن معاصر انجام دادهام و بهزودی به این مجموعه آثار دیگری نیز اضافه خواهد شد.
آقای مهدی گنجوی عزیز برای شما آرزوی موفقیتهای بیشتر دارم و از این که فرصت خود را در اختیار مجله هفته قرار دادید سپاسگزاریم.
دو شعر از مهدی گنجوی علیالحساب علیالحساب بین دو واژه که منظورت را نمیرساند آنکه کمتر نمیرساند انتخاب کن متن نهایی کلیه آنچه منظورت نبود را به شکلی که بیش از این هم میشد مقصودت را نرساند تنظیم کرده است نوشتن واگذاری اندیشه است در حین امضای پایان. در جشن رونمایی اگر تا آنجا که به صورتت مینشیند لبخند بزنی اصلاحات حکمت خود را در گوش تو خواهد گفت: «یک بار دیگر»! از خوابهای که نپریدهام از خوابهایی که نپریدهام بیشتر هراس دارم تا از آنها که پریدم جلسه به برگزارشدن خود افتخار میکرد با چند پرسشگر که بعد از خطابهای غرا، جواب سؤال را میدانستند و چند نفر که روی لزوم تمرین دموکراسی تاکید داشتند (و البته بنا به شواهد بعد از جلسه به پافشاری رسیدند) انقلاب همراه با صندوق خالی حمایت از جلسه دستبهدست میشد حضار بر روی مهمترین موضوعات از قبیل تقدس شعر، لزوم تکرار نام خود، و اضطرابهای مردی که زنش حاضر به سقط جنین نیست توافق داشتند نتیجه که داشت حاصل نمیشد برگزارکننده با حرارتی تمرین شده رو به حضار گفت: «تا». یک کرگدن سفید به استبداد سمبل کبوتر اعتراض کرد |
ارسال نظرات