نادژدا پرده اتاق را کنار میزند، برف زمین را سفیدپوش کرده است، بازتابی از سفیدی برف به داخل اتاقخواب پاشیده میشود، بر روی شیشه پنجره لایه نازکی از بخار نشسته است. نادژدا زیر لب زمزمه میکند:
«پشت پنجره برف میبارد
و از تو
جز نقشی بر شیشه بخار گرفته
یادی نمانده بر جای…»
این پیامی بود که کامران در اولین روز اقامتش در مقر پزشکان بدون مرز از مزارشریف افغانستان برای او فرستاده بود.
سفیدی برف چشمان نادژدا را میزند، نگاهش را از زمین به آسمان میبرد، هواپیمایی در افق دیدش ظاهر میشود، خط سیر آن را دنبال میکند، هواپیما بهتدریج از حوزه دیدش خارج میشود، به ناگاه نیرویی در درون به او نهیبی میزند، نادژدا بهسرعت نگاهش را از آسمان به درون اتاق میچرخاند و بر روی تصویری از کامران که در میان یک قاب عکس کوچک بر روی میز کنار تختخواب نشسته است مکث میکند.
شبکه تلویزیونی CBC با قطع برنامه در حال پخش خود خبر از سقوط یک فروند هواپیمای مسافربری خطوط هوایی کانادا را در اطراف شهر کابل، مرکز افغانستان، فقط دقایقی چند بعد از بلند شدن از روی باند فرودگاه میدهد.
کییف
خیابان خرشاتیک به صحنه رویارویی معترضان به نتیجه انتخابات با نمادهای نارنجی و پلیس ضد شورش تبدیل شده است. نیروهای ویژه برای جلوگیری از ورود جمعیت به میدان استقلال اقدام به شلیک گاز اشکآور کردهاند. نادژدا دچار گازگرفتکی شده است، دانشجویان دانشگاه شفچنکو تقریباً از هم متفرق شدهاند. کامران خودش را به نادژدا میرساند و او را به همراه خود به گوشهای از خیابان و به داخل پیادهرو میکشاند.
مردی از داخل یک کافه که چراغهایش خاموش است بیرون میزند و از آنها میخواهد وارد کافه شوند، کامران درحالیکه بازوان نادژدا را گرفته است و سعی میکند که تعادلش حفظ شود با او به داخل کافه میدوند و به دنبال آنها مرد کافهچی هم بهسرعت به درون میجهد و در کافه را از پشت سر میبندد و کرکره را پایین میکشد.
* * *
امروز اولین جشن ملی ویشوانکا پس از پیروزی در حال برگزاری است. خیابان خرشاتیک دوباره غرق در شادی و رقص و پایکوبی است.
نادژدا هم مانند دیگر دختران جوان دانشگاه شفچنکو لباس سنتی جشن را پوشیده و موهای بافتهشدهاش را بر بالای سر شبیه لانه کبوتر بسته است. کامران خودش را به میدان استقلال میرساند، او هم پیراهنی زیبا که با طرح ترمههای ایرانی گلدوزی شده است به تن دارد. کامران در میان جمعیت حاضر در میدان نادژدا را پیدا میکند و بهآرامی از پشت سر به او نزدیک میشود، صدایش میزند، نادژدا بهسوی صدا برمیگردد و کامران جعبه کوچکی که درون آن حلقه زیبایی قرار دارد بهسوی نادژدا پیشکش میکند. صدای هلهله و شادی دختران بالاتر میرود.
کابل
مسئول اطلاعات فرودگاه به نادژدا و کامیار، برادر کامران، که خود را از ایران به افغانستان رسانده است میگوید نام کامران یکتا در لیست پرواز قرار دارد اما فردی با چنین مشخصاتی از گیت خروجی عبور نکرده و سوار هواپیما نشده است.
در قرارگاه مرکزی پلیس شهر کابل به نادژدا و کامیار گفته میشود که آنها باید به بیمارستان وزیراکبرخان مراجعه کنند. اتومبیلی که حامل کامران از شهر مزارشریف بوده در مسیر بهسوی کابل دچار سانحه تصادف میشود و کامران توسط نیروهای امدادی به بیمارستان منتقل میشود. نادژدا و کامیار در بیمارستان بهسوی اتاقی که کامران در آن بستریشده است راهنمایی میشوند. نادژدا بهتنهایی وارد اتاق میشود، کامران مصدوم و نیمه هوشیار بر روی تختی قرارگرفته است. نادژدا به او نزدیک میشود و در کنار تختش میایستد، بهآرامی دستش را لمس میکند، پلکهای چشمان کامران واکنش نشان میدهند.
نادژدا بهسوی پنجره اتاق میرود و پرده را کمی با انگشتان کنار میزند، پشت پنجره برف میبارد…
ارسال نظرات