علی‌اصغر سیدآبادی، نویسنده کتاب کودک:

مثل بچه‌ها رؤیاهای زیادی در سرم دارم!

مثل بچه‌ها رؤیاهای زیادی در سرم دارم!

علی‌اصغر سیدآبادی مروج کتاب‌خوانی، نویسنده کودک و نوجوان و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان ایرانی است. تا امروز بیش از ۶۰ کتاب از او منتشر شده که موضوع برخی از آن‌ها مباحث نظری ادبیات کودک و نوجوان و باقی داستان و شعر برای کودکان و نوجوانان است.

گروه ادبیات هفته:

همان‌طور که شما خوانندگان عزیز صفحات ادبی هفته می‌دانید، کمی کمتر از حدود دو سال پیش، باب مطلب دنباله‌داری را گشودیم زیر عنوان «ادبیات و مهاجرت» که هم به هنر فارسی‌زبان و هنرمندان فارسی‌زبان در کانادا می‌پردازد و هم به آثار ادبی و هنری مرتبط با مهاجرت در ایران.

به روایت رزومه‌اش، علی‌اصغر سیدآبادی (زاده‌ی ۱۳۵۰ در سیدآباد) مروج کتاب‌خوانی، نویسنده کودک و نوجوان و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان ایرانی است.

تا امروز بیش از ۶۰ کتاب از او منتشر شده که موضوع برخی از آن‌ها مباحث نظری ادبیات کودک و نوجوان و باقی داستان و شعر برای کودکان و نوجوانان است. سیدآبادی در سال ۱۳۹۷ از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان به‌عنوان یکی از نامزدان ایرانی برای دریافت نشان آسترید لینگرن معرفی شده ‌است.

او در سال ۱۳۹۳ برای مجموعه‌ی ۳ جلدی «قصه‌های بز زنگوله‌پا» به خاطر «استفاده‌ی خلاقانه از یک قصه‌ی قدیمی برای خلق آثار جدید، پرورش تفکر نقادانه در مخاطب و نگاه طنزآمیز به موضوع» از هفدهمین جشنواره‌ی کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان لوح تقدیر گرفت. از دیگر آثار سیدآبادی که جایزه گرفته‌اند می‌توان به مجموعه «قصه‌های شیرین مغزدار» و «خاله‌سوسکه با کی ازدواج کرد؟» اشاره کرد. هم‌چنین پژوهش او با عنوان شعر در حاشیه درباره‌ی شعر کودک و نوجوان ایران در ششمین دوره‌ی پژوهش فرهنگی سال برگزیده شد.

سیدآبادی برخی طرح‌های جدید برای ترویج کتاب‌خوانی در سطح ملی را طراحی و مدیریت کرده‌ است.

فریدون عموزاده خلیلی، نویسنده و مدیر انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، در مراسم نکوداشت سیدآبادی درباره‌ی فعالیت‌های او در ترویج کتاب‌خوانی گفته است: «پروسه ترویج کتاب‌خوانی از نویسنده، ناشر، کتاب‌فروش آغاز می‌شود و به پویایی مخاطب می‌رسد. همه این‌ها در سیدآبادی وجود دارد. او هم نویسنده است، هم دوره‌ای ناشر بوده، کتاب‌فروشی داشته، در رسانه فعال بوده و کارهای بسیاری در این زمینه انجام داده است.»

اخیراً من و همراه عزیزم سارا اندرسون فرصت مغتنمی یافتیم تا کتاب تازه‌ی او را که برای نشر رایگان و آموزش در باب کرونا در قالب داستان آماده کرده‌اند (با نام «هانا، قهرمان ما») به انگلیسی و فرانسه برگردانیم و اینک این کار داوطلبانه‌ی او و دخترش از درون قرنطینه‌ی خانگی بهانه‌ای است تا درباره‌ی زیست فرهنگی وی به گفت‌وگو بنشینم و امیدوارم فرهنگ‌دوستان بیشتری را با او و آثارش آشنا کند و سبب شوند و کارهای خوبش را پی بگیرند.

آقای علی‌اصغر سیدآبادی لطفا برایمان از تولد و سال‌های جوانی و راه‌جویی بگویید!

علی‌اصغر سیدآبادی: سلام بر شما؛ من در یک روستا به دنیا آمده‌ام و زندگی‌ام شبیه همه‌ی بچه‌های روستایی در دهه ۵۰ شمسی است احتمالاً. از خوشبختی‌های من داشتن پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایم بودند که شاید علاقه‌ی من را به نوشتن شکل دادند. یکی اهل قصه‌گویی بود و یکی اهل ماجراجویی و نقل ماجراهایش خودش قصه بود. تفاوت زبان شیرین در قصه گفتن را ناخودآگاه آن‌جاها می‌فهمیدم. می‌دیدم که پای صحبت‌های آن‌ها نشستن فرق دارد با پای حرف دیگران نشستن. رازی در این تفاوت است و آن راز قصه است. هر دو اصطلاحاً خوش نقل بودند و هر دو تا حدودی اهل کتاب.

دومین خوشبختی‌ام در این بود که ناگزیر شدم برای ادامه تحصیل از سال اول راهنمایی به نیشابور بروم و در یک مدرسه شبانه‌روزی که برای دانش‌آموزان ممتاز روستایی دیواربه‌دیوار آرامگاه خیام راه‌اندازی شده بود درس بخوانم. هم فال بود و هم تماشا و البته هم سخت برای بچه‌ی وابسته به خانواده‌ای مثل من. تنوع بچه‌هایی را که در آن مدرسه بودند برای اولین بار می‌دیدم. هم تنوع زبانی، هم تنوع سبک زندگی و هم تنوع زیستی. مثلاً یکی اهل کوهستان بود و یکی اهل کویر. این تنوع و تفاوت شاید بیش از هر چیزی در زندگی من تأثیر گذاشت. تأثیر خیام هم که جای خود دارد و من شیفته‌ی دو شخصیتم خیام و فردوسی.

چه شد که به کارِ فرهنگی و به‌ویژه ادبیات کودک/نوجوان رو آوردید؟

علی‌اصغر سیدآبادیمن یک دایی داشتم که در سن ۵۲ سالگی مرحوم شد. او شخصیت ویژه‌ای داشت. خط خوش داشت؛ مجله‌خوان و کتاب‌خوان بود. مشی و سلوکش با بقیه مردم هم فرق داشت. مینی‌بوس داشت که از روستا به سبزوار یا نیشابور می‌رفت و می‌آمد و البته سفارش‌های مردم را هم برآورده می‌کرد و برایشان می‌خرید و می‌آورد بدون اینکه کارمزدی بردارد و به همین خاطر به قول پدربزرگم آدم باید ساده ‌می‌بود که باوجود او، خودش می‌رفت شهر و خرج می‌کرد. من از یک‌زمانی متوجه شدم که مجله‌هایی را که او می‌خرد برمی‌دارم و تهش را درمی‌آورم. دیدم معتاد مجله شده‌ام. کم‌کم خودم بزرگ‌تر شدم و مثلاً سه ماه تابستان سفارش می‌دادم برایم روزنامه و مجله و کتاب می‌خرید و می‌آورد. باور کنید وقتی نزدیک ساعت برگشتن دایی‌ام می‌رسید بی‌تاب می‌شدم که کی می‌آید و مجله و کتاب‌های مرا می‌آورد. از طریق همین مجله‌ها شروع کردم به نامه‌نگاری به مجلاتی مثل سروش نوجوان و سوره نوجوان و مجله جوانان. وقتی دانشگاه قبول شدم و آمدم تهران خیلی از نویسندگان کودک و نوجوان را می‌شناختم و سراغشان رفتم و شروع کردم به نوشتن در این مجلات. این‌جوری به ادبیات کودک و نوجوان علاقه‌مند شدم.

در این‌همه شاخه‌های مختلف کار و کوشش‌ات چه شد که این مسیر به سمت کار ترویج کتاب رفت؟

علی‌اصغر سیدآبادیتقریباً می‌توانم بگویم که انتخابی در کار نبود. در همان روستایمان یک کتابخانه درست کرده بودند که من شدم مسئولش. بعد هم خودبه‌خود هر کاری می‌کردم یک‌جوری گره می‌خورد به کتاب. من در دانشگاه روزنامه‌نگاری خواندم و تقریباً هم‌زمان با دوره‌ی طلایی روزنامه‌نگاری بعد از دوم خرداد کار حرفه‌ای را شروع کردم و بعدتر شدم دبیر گروه فرهنگی برخی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب مشهور مثل نوروز، یاس‌نو، مشارکت، اعتماد ملی، بهار و ….

در این مطبوعات هم باز نوشتن درباره کتاب و ترویج کتاب‌خوانی خودبه‌خود اتفاق می‌افتاد. هم‌زمان با این‌ها سردبیر فصلنامه پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان بودم که موضوعش ادبیات کودک و ترویج کتاب‌خوانی بود  بعد هم در همان فصلنامه، فهرست «لاک‌پشت پرنده» را راه انداختیم که همه‌ی کتاب‌های هر فصل ۱۴-۱۵ نفر از کارشناسان می‌خوانند و فهرستی از بهترین‌ها ارائه می‌کنیم.

لطفاً کتاب‌هایتان را کمی مفصل‌تر برای خوانندگان معرفی کنید و نیز توجه به آن‌ها در سطح فراملی را.

علی‌اصغر سیدآبادیمن از سال ۱۳۷۵ برای کودکان و نوجوانان کتاب منتشر کرده‌ام که آن‌ها را می‌توان در دسته‌بندی‌های زیر جای داد.

غیرداستان: درزمینه‌ی غیر داستان من سه مجموعه‌ی تاریخی کار کرده‌ام. یک مجموعه را شروع کرده‌ام و سه جلد اولش را نوشته‌ام. کاری است به اسم  «تاریخ با غرغرهای اضافه» که یک‌جور تاریخ‌نگاری طنز و انتقادی تاریخ ایران است برای بچه‌ها. نشر آفرینگان منتشرش کرده است. در دو مجموعه پیشنهاددهنده و دبیر بودم و خودم هم چند جلد نوشته‌ام. یکی «داستان فکر ایرانی» است که تاریخ فکر  فرهنگ ایران است که دوره‌به‌دوره در ۹ جلد تدوین شده است و من دو جلدش را نوشته‌ام. یکی هم «سرگذشت فرهنگ و تمدن ایرانی» است که هر کتاب به یک رشته اختصاص دارد و من سرگذشت شعر را نوشته‌ام. این دو مجموعه را نشر افق منتشر کرده است.

یک مجموعه‌ی ۵ جلدی دارم به اسم «ماه بر ترک دوچرخه» که نشر ثالث منتشر کرده است و گزیده‌ی شعر فارسی است از اولین شعرها تا پایان دهه‌ی ۸۰ همراه با تاریخ و توضیح‌هایی درباره‌ی شعر هر دوره و شعر و خواندن شعر و …

چند کتاب تصویری دارم که داستان است با تصویرگری‌های مختلف از تصویرگران برجسته که برخی از آنان به زبان‌های انگلیسی، عربی، تایلندی، ترکی استانبولی ترجمه و منتشر شده‌اند.

دو مجموعه‌ی بازنویسی قصه‌ها و افسانه‌های عامیانه دارم. یکی به اسم «قصه‌های شیرین مغزدار» که نشر افق کار کرده است و یکی «قصه‌های بز زنگوله‌پا» که انتشارات منظومه‌ی خرد منتشر کرده است.

بازنویسی شاهنامه‌ی فردوسی برای کودکان و نوجوانان هم کار دیگری است که تاکنون شش جلدش را نوشته‌ام و سه جلدش پیش‌ازاین منتشر شده بود که قرار است هر شش جلدش را انتشارات شهر قلم منتشر کند و ادامه بدهیم.

سه تا رمان دارم برای کودکان و نوجوانان به نام‌های «شاهزاده‌ی بی‌تاج‌و‌تختِ زیرزمین» که به ترکی استانبولی هم ترجمه‌اش در ترکیه منتشر شده است. یکی هم به اسم «پروانه‌ی سفید و پنجره‌های رنگارنگ» و یکی هم به اسم «بابابزرگ سبیل‌موکتی».

تولید و تداوم آثار فرهنگی (اعم از کتاب و تئاتر و سینما و…) هزینه‌بَر است. اینک و پس از تولید این‌همه کار سهمِ حمایت‌های فرهنگیِ دولت و یاری‌های مردمی را در پیشبردِ کار چگونه می‌دانید؟ آیا می‌شود گفت توانسته‌اید بار کار فرهنگی معیشت را بگذرانید؟

من بیش‌تر از ۵۰ کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته‌ام؛ اما جز در پاره‌ای از مواقع که به‌ناچار بیکار می‌شدم همیشه کار ثابت دیگری داشته‌ام. زمانی در روزنامه‌های «اصلاح‌طلب» به‌عنوان دبیر گروه فرهنگ و اندیشه یا در دوره‌ی کوتاهی به‌عنوان عضو شورای سردبیری فعالیت داشتم. این روزنامه‌ها اغلب زودبه‌زود توقیف می‌شدند. من همیشه یک پروژه‌ی نوشتنی داشتم که اگر روزنامه توقیف شد بنویسم و معمولاً کارهایم در فاصله بین توقیف‌ها نوشته شده‌اند. منتها می‌توانم بگویم که مقاطع زیادی از زندگی‌ام را با نوشتن و کارهای مرتبط به آن گذرانده‌ام. مثلاً مدتی طولانی هم‌زمان که می‌نوشتم با یک موسسه انتشاراتی هم به‌عنوان سرویراستار همکاری می‌کردم.

ایده هانا، قهرمان ما چطور متولد شد؟

علی‌اصغر سیدآبادیهانا به عبارتی یک کار سفارشی است که خودم به خودم و جمعی از دوستانم پیشنهاد دادم. از همان روزهایی که بحث ویروس کرونا و قرنطینه مطرح شد، به ذهنم رسید که کاری بنویسم که بیشتر آموزشی باشد و راه‌های پیشگیری را بگوید و ویروس را معرفی کند و حتی نیازی نباشد که رویش اسم هم بزنیم. به دخترم گفتم و گفت من هم پای‌کار هستم. متنی اولیه نوشتم. در همان موقع کتابی از زبان چینی توسط کتاب طوطی منتشر شد که دیدم تقریباً همان کاری را که من می‌خواستم انجام بدهم، انجام داده است. پشت‌بندش دو کتاب دیگر هم یکی توسط انتشارات دانش‌نگار و یکی هم توسط چند نفر منتشر شدند. خوبی‌اش این بود که همه‌ی این کتاب‌ها رایگان در اختیار مخاطبان قرار گرفته بود. همان کاری که من قرار بود انجام دهم. در این فاصله قرنطینه‌ی خانگی و گسترش ویروس کرونا جدی شده بود و موضوع برای من کمی رنگ اجتماعی‌تر گرفته بود و می‌دیدم که این موضوع فقط موضوعی بهداشتی و پزشکی نیست. بنابراین داستانم تغییر کرد و رابطه‌ی افراد هم اهمیت پیدا کرد. منتها بااین‌حال کماکان آن ویژگی سفارشی بودنش را مدنظر داشتم. قرار نبود که خواننده فقط داستان یا ادبیات بخواند که بسیار مهم و عالی‌ترین شکل ادبیات کودکان نیز است. قرارمان از اول متنی آموزشی بود.

داستان را نوشتم و در تصویرگری هم همین ملاحظات رعایت شد. کار تصویرگری که داشت به پایان می‌رسید، برای گرافیکش به نظرم رسید که به‌جای مراجعه به دوستانی که می‌شناسم، فراخوانی عمومی بدهم. بیماری کووید19 و ویروس کرونا هرروز گسترده‌تر می‌شد. در همین فاصله یکی از دوستانم پیشنهاد کرد که به زبان‌های دیگر هم ترجمه بشود  فراخوانم شامل مترجمان داوطلب شد و تجربه‌ی خیلی خوبی شکل گرفت.

تجربه‌ی کار داوطلبانه را من در ترویج کتاب‌خوانی داشتم و به نظرم زندگی آدم را بهتر می‌کند. وقتی فراخوانم با واکنش‌های مثبت تعداد زیادی مواجه شد، خیلی خوشحال شدم. یعنی برای هر کاری سه چهار نفر آدم قابل‌اعتنا داوطلب شدند. درنهایت با شناختی که داشتم خانم الهه جوانمرد که خودش تصویرگر کتاب کودک و نوجوان است برای مدیریت هنری و گرافیک انتخاب شد. آقای فرشید سادات‌شریفی که تحصیل‌کرده‌ی ادبیات و نویسنده و منتقد و کارشناس هستند و خانم سارا لوییس اندرسون که زبان اصلی‌شان انگلیسی و فرانسه است و در چندین رشته‌ی علوم انسانی تحصیلات متنوعی دارند، برای ترجمه به انگلیسی و فرانسه داوطلب شدند و کار را شروع کردیم. خانم شبنم کسرایی برای ترجمه به زبان ایتالیایی انتخاب شد و کارها با سرعت انجام شد و کتاب‌ها با کیفیت خوبی منتشر شد.

بعد که فایل فارسی کتاب و فایل‌های انگلیسی و فرانسه و ایتالیایی منتشر شد، دوستان دیگری هم اعلام آمادگی کردند و ترجمه‌اش به زبان‌های آلمانی، عربی و ترکی استانبولی هم شروع شد که به زبان آلمانی هم با ترجمه خانم زهرا نوربخش منتشر شده است.

نکته جالب‌تر اینکه تاکنون بیش از ۳۸هزار نفر فقط از طریق کانال تلگرامی خودم فایل فارسی را دیده‌اند و جاهای مختلفی منتشر شده است که من دسترسی به آمار بازدیدشان ندارم.

ارتباط دوسویه‌ی روزنامه‌نگاری با این کوشش آهسته و پیوسته‌ی ترویج و ادب کودک شما چه بوده؟ به تعبیر دیگر: تأثیرش را بر زندگیِ خود و هم‌زمان در جامعه چه می‌دانید؟

علی‌اصغر سیدآبادیادبیات کودک جز در سال‌های اخیر که از طریق شبکه‌های اجتماعی و نشست‌های ناشران و کتاب‌فروشی‌ها کمی اجتماعی و رسانه‌ای شده است، ازنظر رسانه‌ای همیشه در حاشیه بود و کوشندگان این حوزه خیلی جدی گرفته نمی‌شدند.  حضور من به‌عنوان روزنامه‌نگار ازیک‌طرف باعث شد که من ادبیات کودک را هم در مطبوعاتی که خودم کار می‌کنم طرح کنم و از سوی دیگر با شناختی که از من  به‌عنوان روزنامه‌نگار وجود داشت، این امکان برایم وجود داشت که درباره‌ی ادبیات کودک حرف بزنم.

برنامه‌های آینده‌تان چیست؟

علی‌اصغر سیدآبادیاگر بیش‌فعالی را به‌عنوان یک اختلال به رسمیت بشناسیم، من خودم را باید بیش‌فعال فرهنگی اسم‌گذاری بکنم. تأکید می‌کنم نه به‌عنوان یک کنش مثبت، بلکه به‌عنوان یک ویژگی ناگزیر و اختلال. با این حساب من یک برنامه برای آینده ندارم. مثل بچه‌ها رؤیاهای زیادی در سرم دارم که البته در طول مسیر عوض هم می‌شوند. یعنی مثلاً ممکن است الآن برنامه‌ام نوشتن کتابی درباره‌ی موضوعی باشد. در مدتی کوتاهی یا باید آن را شروع کنم یا کمی جلوتر بروم تغییر مسیر می‌دهد. بعضی از موضوع‌ها هم یقه‌ام را چسبیده و ول‌کنم نیستند.

حالا با این وصف یک مجموعه کتاب دارم که سه کتابش را نوشته‌ام و دو کتاب دیگرش مانده به اسم «سنگ‌نوشته‌های کوروش صغیر» که بعد از تمام کردن دو جلد باید بازنویسی‌شان کنم.

علاوه بر این همین در حال تمام کردن کتابی هستم درباره‌ی فردوسی که یک کتاب از یک مجموعه کتاب درباره شاعران ایرانی است همراه با ۳۰ شعر از آنان که برای فردوسی باید به ۳۰ پاره از شاهنامه اکتفا کنم.

در کنار این نوشتنی‌ها، مشغولِ ساختِ یک کتابخانه در روستای زادگاهم هستیم که از دی‌ماه سال گذشته شروعش کرده‌ایم و خورده است به تعطیلی کرونا و ….

و سخن پایانیِ ناگفته

علی‌اصغر سیدآبادییک حرف نگفته باقی ماند و آن‌هم سپاس از شماست که هم این وقت را در اختیار من قرار دادید و هم مهم‌تر از این به خاطر افتخاری که در همراهی با انتشار و ترجمه این کتاب کوچک به من دادید و به خاطر حضور پرشورتان در حوزه فرهنگ ایرانی و فارسی با سماک و کارهای دیگر و این کار.

دوست گرامی، ممنون از وقتی که به هفته دادید.

من دکتری‌ خود را در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در ادبیات معاصر و نقد ادبی دریافت کرده، و سپس در مقطع پسادکتری بر کاربردی‌کردن ادبیات ازطریق نگاه بین‌رشته‌ای متمرکز بوده‌ام. سپس از تابستان سال ۲۰۱۶ به مدت چهار سال تحصیلی محقق مهمان در دانشگاه مک‌گیل بودم و اینک به همراه همسر، خانواده و همکارانم در مجموعۀ علمی‌آموزشی «سَماک» در زمینۀ کاربردی‌کردن ادبیات فارسی و به‌ویژه تعاملات بین فرهنگی (معرفی ادبیات ایران و کانادا به گویشوران هردو زبان) تلاش می‌کنیم و تولید پادکست و نیز تولید محتوا دربارۀ تاریخ و فرهنگ بومیان کانادا نیز از علائق ویژۀ ماست.
مشاهده همه پست ها

ارسال نظرات