درباره صدیقالله بدر صدیقالله بدر یکی از شاعران و نویسندهگان برجسته و نامدار زبان پشتو است که در سال ۱۳۴۸ خورشیدی در قریه سلطانپورولسوالی سرخرود ولایت ننگرهار به دنیا آمد. پدرش بهادر شاه خان یکی از زمینداران کارکن وقتش بود که بالای زمینش کار میکرد و از دهقانی لذت میبرد. صدیق الله بدر بیشتر از بیست اثر ادبی چاپ شده دارد که بیشتر نوشتههایش را از طریق وبلاگ ادبی و فرهنگیاش به نام (دلونگو دریڅې) به نشر میرساند؛ او ازدواج کرده و صاحب دو دختر و چهار پسر است. بیایید مصاحبه اختصاصی این شخصیت ادبی و فرهنگ دوست افغان را به خوانش گیریم. |
آقای صدیق الله بدر لطف نموده خود را معرفی کنید.
صدیق الله بدر: اسمم را پدرم صدیق الله گذاشت. تحصیلاتم را در قریهٔ سلطانپور آغاز کردم و در شهر کابل در مرکز تربیوی مخابرات به پایان رساندم. صنف چهارم مکتب بودم که چیزهای ناآشنا به ذهنم خطور میکرد و خوش داشتم آن کلمات آهنگدار را در یک کتابچه بنویسم. چند سالی همینطور نوشتم و وقتی آن را به مامایم استاد سمیع الله «سمیع» نشان دادم، گفت به شعر میماند. او مرا تشویق کرد و مامای بزرگم استاد نصرالله «حافظ» با جامعه فرهنگی آشنایم ساخت. هرچند که میگفت: دنیای شاعران، دنیای فقیری است و به این دنیا باید چیزی داد نه اینکه چیزی از آن گرفت.
آهستهآهسته و گامبهگام با جامعه فرهنگی آشنا شدم. از آغازین مرحله، استادان بزرگی که اکنون جایشان در میان ما خالی است؛ چون: روانشاد دوست محمد دوست «شینواری»، روانشاد محمد صدیق «روهی»، روانشاد علامه پوهاند اکادمیسین عبدالشکور «رشاد» و روانشاد اسحق ننگیال در فعالیتهای فرهنگی مرا یاری کردهاند، همچنان استاد بزرگوار شعر در افغانستان؛ محترم واصف باختری با چاپ دو قطعه شعرم در مجلهای به نام «ژوندون» آنوقت مرا مدیون خود ساخت.
نشستوبرخاست با فرهنگیان وطندوست؛ چون: اسمعیل یون، لعل پاچا «آزمون»، ممتاز «ارمان»، صبور سیاهسنگ و دیگران مرا به کارهای بیشتر فرهنگی باورمند ساخت. در آغاز فعالیتهای فرهنگی دوستان و استادان دیگری هم در رونق یابی فعالیتهای فرهنگیام نقش داشتند که اکنون نامبردن از تمام آنان از حوصله این مصاحبه خارج خواهد بود؛ مانند بیشتر نویسندهها از درب شعر و شاعری به نویسندهگی رو آوردم. ابتدا شعر میسرودم. زمانی متوجه شدم که چیزهای دارم که باید با یک ساختار و زبان دیگر به آن بپردازم، همین بود که به داستاننویسی گرایش پیدا کردم، بعد بهنقد و تحقیق پرداختم. کلید گروپ مکانی برایم شد تا فعالیتهای فرهنگیام بیشتر گردید.
از کار و فعالیتهایتان در افغانستان بگویید؟
صدیق الله بدر: بعد از ختم تحصیل مدتی در بخشهای نظامی تا رتبه دگروالی کار کردم و با روی کار آمدن نظام جدید در افغانستان با تمام جدیت و علاقهمندی در بخشهای ژورنالستی و فرهنگی کار کردم. مدتی مدیرمسئول هفتهنامه «کلید» بودم و اکنون مسئول فرهنگی کلید گروپ هستم. اعتماد و باور مؤسس کلید گروپ محترم شهیر احمد «ذهین» باور بیشتر در کارم داده و با همین باور بهپیش میروم.
چند اثر ادبی دارید و آیا در قسمت چاپ کتابهایتان اتحادیه نویسندهگان افغانستان یا کدام مرجع دیگر کمکتان کرده است؟
صدیق الله بدر: تا حال کاری که در بخش ادبی کردهام از آن راضی نیستم، چون ملت زجردیده ما بینهایت به خدمت ضرورت دارند. تابهحال دو مجموعه شعری چاپ شده به نامهای (دغشو تنده، چاپ ۱۳۷۷ و دباران انځور، چاپ ۱۳۹۱) دارم و دو مجموعهٔ داستانی یکی (تته کړیکه، چاپ ۱۳۸۹) و دیگر (بدل شوی سړی، چاپ ۱۳۹۱) را نیز به نشر رساندهام. درزمینهٔ داستان تلاش دیگری که نمودم، جمعآوری داستانهای کوتاه معاصر بود، این مجموعه به نام «آیینه» از سوی مرکز کلتوری عرفان که اکنون به کلید گروپ مسما است در سال ۱۳۸۲ به چاپ رسید.
علاوهبر اثر ذکر شده آیا در عرصه نقد هم کار کردهاید و یا خیر؟
صدیق الله بدر: بلی! در عرصه نقد و تحقیق که بیشتر به آن علاقه دارم تاکنون پنج کتابم چاپ و یکی ناچاپ شده است. نخستین تلاش نیمه نقد و تحقیقیام گردآوری اشعار شاعران جوان بود که در کابل زندهگی میکردند و توان چاپ مجموعههای شعریشان را نداشتند. آن مجموعه (ستا به خوښه شی که نه؟) نام دارد. مجموعه یاد شده در سال ۱۳۷۷خورشیدی چاپ شد. در این مجموعه یا اگر دقیقتر بگویم در این تذکره اشعار بیست تن از شاعران گنجانیده شده در این تذکره علاوه بر بیوگرافی مختصر شاعران بحث کوتاهی پیرامون اشعارشان نیز صورت گرفته است.
در قسمت آثار مهینی چی نوشتهاید؟
صدیق الله بدر: چهرهها یا نامتو څيرې اثر دیگرم است که در سال ۸۲ خورشید زینت چاپ یافته و در آن حدود سی تن از نامآوران افغانستان که تلاشهای صادقانه به خاطر شگوفایی افغانستان کردهاند را معرفی نمودم. (دسیمو تاریخی جغرافیه) مجموعهی مصاحبهها با دانشمند بزرگ افغانستان روانشاد علامه پوهاند اکادمیسین عبدالشکور «رشاد» است. در این مجموعه مصاحبه علامه صاحب به بیان جغرافیای تاریخی شماری از مناطق افغانستان پرداخته است.
جلد اول این کتاب در ۱۳۸۲ از سوی کلید گروپ چاپ گردید و متن مکمل این مصاحبهها در ۱۳۸۸ از سوی انجمن کلتوری میوند به چاپ رسید، همچنان (دلونګو دريڅی) بحثهای در مورد ادبیات معاصر افغانستان دارد. این بحثها در سه جلد بوده که دو جلد آن چاپ شد. دو جلد در سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۱ از سوی انجمن آزاد نویسندهگان و ژورنالستان مشرقی چاپ شد. در این هر سه جلد بحثهایی در مورد شعر، داستان و طنز امروزی افغانستان صورت گرفته است. البته باید بگویم که این بحث تنها از سوی من نبوده تقریباً شکل گزارشی دارد. در این بحثها اشعار و آثار ۷۵ تن از شاعران و نویسندهگان بهطور مشخص موردبحث قرار گرفتهاند.
آیا تاکنون کدام اثری را برگردان کردهاید؟ البته منظورم ترجمه از زبان فارسی به پشتو است.
صدیق الله بدر: بلی. در عرصه ترجمه نیز خود را آزمودهام، رسالهی دانشمند و فیلسوف شهید افغانستان داکتر سید بهاءالدین مجروح را از دری به پشتو برگردان کردم، این رساله (سید جمالالدین افغاني او د ختیځ او لوېدیځ مخامختیا) نام دارد که در سال ۱۳۸۹ چاپ شد.
در هنر نویسندهگی از کدام مکتب پیروی میکنید و آیا دارنده سبک به خصوصی هم استید و کار کدام نویسنده افغان را بیشتر میپسندید و چرا؟
صدیق الله بدر: از طریق شعر تلاش دارم تا فکر و احساساتم را با دیگران شریک سازم، پیروی از کدام مکتب خاصی را تاکنون احساس نکردهام و یا شاید اینکه هنوز به پختهگی کلام نرسیدهام؛ اما از سبک هندی بسیار خوشم میآید. ازجمله شاعران به استاد محمد صدیق پسرلی علاقه فراوان دارم، چون او یگانه شاعری است که در کلامش فکر و نازکخیالی به اوج خود رسیده او شاعری است که نسبت به دیگران متفاوت میاندیشد و متفاوت مینویسد.
در کل وضعیت کتاب نویسی را در افغانستان چطور بررسی مینمایید و فرهنگ کتابخوانی در آنجا چطور است؟
صدیق الله بدر: وضعیت کتاب نویسی در افغانستان امروزی بهخوبی پیش میرود، هرچند بیشتر شاهد چاپ آثاری استیم که به گفته بسیاری پیش از وقت و ناپخته به چاپ میرسند، اما این یکقدم خوب است و من امیدوارم که در آینده نزدیک شاهد چاپ بهترین آثار باشیم. نویسندههای امروزی ما از امروز ما مینویسند و همین باعث شده تا کتاب نویسی و کتابخوانی رونق بیشتر داشته باشد.
من حیث یک نویسنده وضعیت کنونی و سیاسی وطن را چطور بررسی میکنید، خصوصاً اوضاع سیاسی و امنیتی افغانستان را چطور میبینید؟
صدیق الله بدر: سؤال سختی است. در این مورد باید کتابی نوشت تا این موضوع خوبتر روشن گردد؛ اما مختصراً باید بگویم که جنگ و فساد اداری افغانستان را بیشتر به بحران میکشاند و نسبت به آینده دلخوشی چندانی وجود ندارد؛ زیرا ما واقعاً شکار بازی استخباراتی استیم و هیچچیز به دست خود ما نیست، ما فقط مهره استیم و دیگران برای ما تصمیم میگیرند و همین باعث شده تا با گذشت هر روز دچار بحران جدیدی شویم. مردان ما سیاستمداران خوب نیستند و یا خوب سیاسی نمیاندیشند و در پی مفاد شخصیاند. وقتی به بیبرنامهگیها متوجه میشویم مییابیم که هیچ پروگرام و برنامه در کار نیست، در غیر آن چگونه ممکن است که جامعه جهانی و دولت افغانستان برای بیرون رفت از بحران کنونی موفقیت نشوند.
اگر ما مردمان خوب سیاسی میبودیم به جامعه جهانی قناعت داده میتوانستیم که یک همکار خوب در کنارشان بوده و خود سرنوشت خود را تعیین میکردیم، نه برای خود و مقام خود بل برای تمام افغانستان.
آینده کمی تاریک به نظر میآید؛ اما من که به وحدت ملی مردم افغانستان باورمند استم، نسبت به دیگران آینده را تاریک نمیبینم و فکر میکنم که اگر واقعاً هر افغان برای افغانستان بیندیشد، چرا آینده را تاریک ببینیم. ما از سدهها با بحرانها و جنگها درگیر ساخته شدهایم و از آن موفق به درآمدهایم، اکنون هم خداوند مهربان است تا از این بحران یکبار دیگر نیز موفق بدر آییم. اگر وحدت ملی را بین خود ما که گروههای جنگسالار به آن لطمه وارد میکنند، قویتر سازیم.
ارسال نظرات